کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرشمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غرشمار
/qerešmār/
معنی
چادرنشینانی که در سال چندبار کوچ میکنند و کارشان نوازندگی، خوانندگی، فالبینی، و ساختن و فروختن بعضی آلات آهنی است؛ غربتی؛ کولی؛ غربالبند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرشمار
فرهنگ فارسی معین
(غِ رِ) (ص .) نک غرشمال .
-
غرشمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [= غریبشمار؟] ‹غرشمال› qerešmār چادرنشینانی که در سال چندبار کوچ میکنند و کارشان نوازندگی، خوانندگی، فالبینی، و ساختن و فروختن بعضی آلات آهنی است؛ غربتی؛ کولی؛ غربالبند.
-
جستوجو در متن
-
غریب شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] ‹غریباشمار› qaribšo(e)mār ۱. در شمار غریبان.۲. [قدیمی] = غرشمار
-
غربتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غربت، اسم) [عربی. فارسی] qorbati ۱. [عامیانه] کولی؛ لولی؛ غرشمار.۲. = غریب۳. [عامیانه، مجاز] آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بیاعتناست.
-
غربت
لغتنامه دهخدا
غربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُرب . (اقرب الموارد). دوری از جای باش . دوری از خانمان . دوری از وطن و شهر. غریبی : ز خان و ...