کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرشة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرشة
لغتنامه دهخدا
غرشة. [ غ َ ش َ ] (ع اِ) یکی غَرش ، میوه ٔ درختی . (اقرب الموارد). رجوع به غرش شود.
-
واژههای مشابه
-
غرشه
لغتنامه دهخدا
غرشه . [ غ َ ش َ ] (اِخ ) صاحب تاریخ بیهق ولایت غورو غرشه را یکی از پنجاه ولایت مشهور ربع معمور عالم آورده است (ص 17 و 18) و غرشه همان غرش و غرشستان و ظاهراً غیر از غور است . رجوع به غرشستان و غور شود.
-
غَرشَة
دیکشنری عربی به فارسی
قليان
-
واژههای همآوا
-
غرشت
لغتنامه دهخدا
غرشت . [ غ ُرْ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از غریدن ، نظیر: خورشت . آواز و صدای مهیب و بامهابت حیوانات باشد عموماً. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). آوازجانوران درنده . (از فرهنگ شعوری ). غرش : غرشت پلنگ دولت توبر شیردلان دریده خفتان . خاقانی .بحری که عید کرد ...
-
قرشت
فرهنگ فارسی معین
(قَ رَ شَ) (اِ.) ششمین صورت از صور هشتگانة حروف جمل . شامل : ق ر ش ت .
-
قرشت
لغتنامه دهخدا
قرشت . [ ق َ رِ ش َ ] (اِ) نام ششمین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جُمَّل . رجوع به قریسات شود.
-
غرشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] qorrešt = غُرّش: ◻︎ غرشت پلنگ دولت تو / بر شیردلان دریده خفتان (خاقانی: ۳۴۸ حاشیه).
-
قرشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qerešat, qarašat ششمین کلمۀ مصنوعی از مجموعۀ کلمات هشتگانۀ حروف الفبای عربی. = ابجد
-
جستوجو در متن
-
قلیان
دیکشنری فارسی به عربی
شیشَة، غَرشَة، نارجیلَة
-
غرش
لغتنامه دهخدا
غرش . [ غ َ ] (ع اِ) بار درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ثمر شجرة، واحده «غرشة» یمانیة، قال ابن درید، ولا احقه . (اقرب الموارد). || کوه . (آنندراج ).