کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرز
لغتنامه دهخدا
غرز. [ غ َ ] (ع اِ) رکاب چرمین که بر پالان نهند. ج ، غُروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رکابی که از چرم سازند و اگر از چوب یا آهن باشد آن را رکاب گویند. (از اقرب الموارد). || اِلزم غرز فلان ؛ یعنی امر و نهی او را لازم بگیر. (از منتهی الارب ) (ازاقرب ا...
-
غرز
لغتنامه دهخدا
غرز. [ غ َ رَ ] (ع اِ) نام نوعی از عصی الراعی (عصاالراعی ) اصغر است .که سرخ مرد ماده باشد چه آن به دو قسم می شود: نر و ماده ، و آن را به شیرازی کسته گویند. (برهان قاطع). نوعی از گیاه یز یا گیاهی است مانند کوم که بدترین چراگاه است . (منتهی الارب ) (آن...
-
غرز
لغتنامه دهخدا
غرز. [ غ ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غارز به معنی شتر ماده ٔ کم شیر. و در قول قطامی که گوید: «حوالب غُرَّزاً و معا جیاعاً» مقصود وی از غرز شترانی است که شیر آنها قطع شود. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
غرض
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنگ، اراده، قصد، مراد، مقصود، منظور، نیت، هدف ۲. ردائت، کین، کینه
-
قرض
واژگان مترادف و متضاد
۱. استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام ۲. بریدن، قطع کردن، گسستن ≠ طلب
-
قرض
فرهنگ واژههای سره
وام، بده
-
غرض
فرهنگ واژههای سره
چشم داشت
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض . [ غ َ رَ ] (ع مص ) تافتگی و اندوهناکی . به ستوه آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرضه منه ؛ ضجر منه و مل َّ. یقال : غرض بالمقام . (اقرب الموارد). تنگ دل شدن و ستوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلتنگ و ملول شدن . || شوق . آرزومند گردیدن . یقال :...
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض . [ غ َ رِ ] (ع ص ) دلتنگ و ملول . به ستوه آمده . (از اقرب الموارد).
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض . [ غ ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ غُرضَة. (منتهی الارب ). غُرض . (اقرب الموارد). رجوع به غرضة شود.
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض .[ غ ِ رَ ] (ع مص ) تازه گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طری بودن . طراوت . (از اقرب الموارد).
-
غرض
فرهنگ فارسی معین
(غَ رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مشتاق شدن . 2 - (اِمص .) آ رزومندی . 3 - (اِ.) هدف ، نشانة تیر. 4 - هدف ، مقصود. 5 - اراده ، قصد. 6 - دشمنی ، قصد بد.
-
قرض
فرهنگ فارسی معین
(قَ رْ) [ ع . ] (اِ.) وام ، بدهی . ج . قروض .
-
قرز
لغتنامه دهخدا
قرز. [ ق َ ] (ع اِ) پشته و زمین درشت سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن . (منتهی الارب ). قرص . (اقرب الموارد). || شکنجیدن به انگشتان . (منتهی الارب ).