کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (ذو...) موضعی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ).
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق َ رَ ] (ع اِ) پشم برهم چسبیده و نمدشده بر ستور. || بهترین پشم گوسفند و شتر. || شاخ خرمای برگ دورکرده . || چیزی است چسبیده بر گیاه طرثوث شبیه موی زرد ریزه . || ابر پاره مانندی ریزه نزدیک ابر. || (مص ) گردانیدگی در زبان . (منتهی الارب ).
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق َ رَ ] (ع مص ) پیچان گردیدن . گویند: قرد الشَعر قرداً؛ پیچان گردید موی . || بسیارکنه گردیدن . گویند: قرد الادیم ؛ بسیارکنه گردید پوست . || درمانده به سخن شدن . گویند: قرد الرجل ؛ درمانده به سخن شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرد گشتن ...
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق َ رِ ] (ع ص ) ابر درهم آمده ٔ برهم نشسته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فرس قردالحضیل ؛ اسب استوارپی . (اقرب الموارد). || بعیر قرد؛ شتر بسیارکنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) گوشت ران و بازو. (منتهی الارب ).
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق ِ ] (ع اِ) کپی . ج ، اقراد، قُرود، قِرَد، قِرَدة. (منتهی الارب ).
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْد. (منتهی الارب ). رجوع به قِرْد شود.
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق ُ ] (ع اِ) کنه . (منتهی الارب ).
-
قرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقراد و قُرود و قِرَد و قِرَدَة] (زیستشناسی) [قدیمی] qerd بوزینه؛ میمون نر.
-
جستوجو در متن
-
غراد
لغتنامه دهخدا
غراد. [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَراد و غَرادة و غَرد و غَردة و غِرد و غِردة و غَرَد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به کلمات مذکور شود.
-
غرادة
لغتنامه دهخدا
غرادة. [ غ َ دَ ](ع اِ) صنفی از سماروغ . (منتهی الارب ). نوعی قارچ . شمالو. (از فرهنگ نظام ذیل شمالو). ضرب من الکماءة. غراد. غَرد. غَردة. غِرد. غِردة. غَرَد. ج ، غِرَدَة، غِراد. (اقرب الموارد).
-
غردة
لغتنامه دهخدا
غردة. [ غ ِ رَ دَ ] (ع اِ) ج ِ غَرد و غِرد و غَردة و غِردة و غَرادو غَرادة و غَرَد. نوعی از قارچ . (از اقرب الموارد). غِراد. (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمات شود.
-
غردة
لغتنامه دهخدا
غردة. [ غ َ دَ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ). غَراد. غَرادة. غَرد. غَردة. غَرَد. ج ، غِرَدَة، غِراد. (از اقرب الموارد).
-
غر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) مخفف غرد. خانة چوبین و نئین ، به این معنی در ترکیب آید: بادغر.
-
ذوحسن
لغتنامه دهخدا
ذوحسن . [ ح ُ ] (اِخ ) نام موضعی است . رجوع به کلمه ٔ غِرد در معجم البلدان شود.
-
ذوظلال
لغتنامه دهخدا
ذوظلال . [ ظِ ] (اِخ ) نام موضعی است . رجوع به کلمه ٔ غرد در معجم البلدان یاقوت شود.