کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرجستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرجستان
لغتنامه دهخدا
غرجستان . [ غ َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) ولایتی است که راه هرات در مغرب و غور در مشرق وی و مروالروذ در شمال و غزنه در جنوب آن است و عنوان پادشاه این ناحیت در قدیم «شار» بود. اکنون این ناحیه در افغانستان است . (حواشی برهان قاطع چ معین ). ناحیتی است (به خراس...
-
جستوجو در متن
-
غراچه
لغتنامه دهخدا
غراچه . [ غ َ چ َ ] (اِخ ) نام ولایتی . ولایت غرجستان .غرچه . (برهان قاطع). رجوع به غرچه و غرجستان شود.
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār عنوان عمومی پادشاهان غرجستان: ◻︎ «شار» غرجستان اگر یابد نسیم همتش / خاک آن بقعت کند چون زرّ مشتافشار شار (امیرمعزی: ۳۲۳).
-
غرچستان
لغتنامه دهخدا
غرچستان . [ غ َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) همان غرجستان است . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 524 شود. غرشستان . غرج الشار. غرچه . غراچه . رجوع به غرجستان و غرشستان شود.
-
ورازبندگ
لغتنامه دهخدا
ورازبندگ . [ ] (اِخ ) نام عام امرای غرجستان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
غرچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (ص .) اهل غرجستان . 2 - (اِ.) نوایی است در موسیقی قدیم .
-
منصور
لغتنامه دهخدا
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابونصر شار غرجستان . رجوع به ابونصربن محمدبن اسد شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) منصور. شار غرجستان . رجوع به ابونصربن محمدبن اسد.... شود.
-
بشین
لغتنامه دهخدا
بشین . [ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔ ناحیت غرجستان است بخراسان . (حدود العالم ص 30، 44، 93 و 95).
-
چراغدان
لغتنامه دهخدا
چراغدان . [ چ ِ ] (اِخ ) نام محلی بر سر راه غرجستان و میانه ٔ غرجستان و چقچران . مؤلف حبیب السیر نویسد: «...و محمدزمان میرزا نوبت دیگر یراق و استعداد بهم رسانیده از غرجستان بچقچران نقل کرد ودر منزل «چراغدان » چراغ اقامت برافروخته متردد بود که از آنج...
-
اردوانشاه
لغتنامه دهخدا
اردوانشاه . [اَ دَ ] (اِخ ) (امیر...) از سرکشان عصر شاه اسماعیل صفوی در غرجستان . رجوع به حبط ج 2 صص 365-370 شود.
-
غرش
لغتنامه دهخدا
غرش . [ غ َ ] (اِخ ) همان غرسستان است که در این زمان به زبان اهل خراسان اغلب آن را غور نامند. و آن را غرجستان نیز گفته اند و آن میان غزنة و کابل و هرات وبلخ واقع است . (از معجم البلدان ). غرجستان . غرج الشار. غرچه . غراچه . رجوع به غرجستان شود : و ول...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) علی خالدار. یکی از بزرگان و کلانتران غرجستان در زمان ورود محمدزمان میرزا بدان ولایت بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 403 شود.
-
غورستان
لغتنامه دهخدا
غورستان . [ رِ ] (اِخ ) غور.نام ولایتی معروف نزدیک قندهار، در میان خراسان قریب به غزنین و غرجستان است . رجوع به غور و جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 443 شود.