کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غربال درکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشمه ٔ غربال
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ غربال . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هر یک از سوراخهای غربال . و رجوع به چشمه شود.
-
غربال باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qarbālbāf = غربالبند
-
غربال بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qarbālband ۱. آنکه شغلش غربالسازی است و غربال میبافد؛ غربالباف؛ غربالساز.۲. [مجاز] کولی.
-
غربال گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qarbālgar ۱. غربالساز؛ غربالباف.۲. کسی که کارش غربال کردن غله یا چیزهای دیگر است.
-
غربال گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qarbālgari ۱. (پزشکی) شناسایی افراد بیمار جامعه.۲. شغل و عمل غربالگر.
-
ته غربال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹تهغربالی› [قدیمی] tahqarbāl آنچه از غله و حبوب یا چیز دیگر که پس از بیختن در غربال باقی میماند؛ نخاله.
-
غربال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شاشة , لغز , منخل
-
الک یا غربال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جمع الاصوات
-
غربال سیمی کارگران
دیکشنری فارسی به عربی
شواية
-
غربال و سرند
فرهنگ گنجواژه
سرند.
-
جستوجو در متن
-
درکردن
لغتنامه دهخدا
درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه در کردند. (گلستان سعدی ) تختّم ؛ انگشتری در کرد...
-
نخل
لغتنامه دهخدا
نخل . [ ن َ ] (ع اِ) درخت خرما. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خرمادرخت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نخیل . (مهذب الاسماء). خرمابن . (مهذب الاسما) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (منتهی الارب ). نخیل لینة. عذق . عقار. باسقه .(یادداشت مؤلف...
-
پالودن
لغتنامه دهخدا
پالودن . [ دَ ] (مص ) ترویق . تصفیه . صافی کردن . صاف کردن . (رشیدی ) (برهان ). تصفیه کردن . مصفّی کردن . پالیدن . پالائیدن . از مصفاة گذرانیدن .از صافی گذرانیدن . از صافی یا غربال نرمه ٔ کوفته یاصافی چیزی را گرفتن و از زبره و دردی و خرّه جدا کردن . ...