کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرباء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرباء
لغتنامه دهخدا
غرباء. [ غ ُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریب . (منتهی الارب ) (دهار). غریبان . مسافران . بیگانگان . (منتهی الارب ). دورماندگان . مردمان غریب و بیگانه و مسافر. || مردمان فقیر و پریشان و درویش . (ناظم الاطباء): قوم غرباء؛ اباعد. (اقرب الموارد). رجوع به غریب ش...
-
جستوجو در متن
-
غربا
فرهنگ فارسی معین
(غُ رَ) [ ع . غرباء ] (ص .) جِ غریب .
-
غربا
لغتنامه دهخدا
غربا. [ غ ُ رَ ] (ع ص ، اِ) غرباء. غریبان . رجوع به غرباء شود : قیمت عدل بر آن نهند، و رقم برزنند و به غربا فروشند... و غربا بیامدندی و همچنان دربسته بخریدندی ...و غربا تجارت کازرون در باقی نهادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146). و رعایت حقوق غربا از ...
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع ِ دا ] (ع اِ) کرانه ٔ وادی . || چوب که میان دو چوب باشد. || سنگ تنک که بدان چیزی را پوشند. || دور شوندگان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || غرباء. (اقرب الموارد). مسافران . (منتهی الارب ).
-
ادباء
لغتنامه دهخدا
ادباء. [ اُ دَ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادیب . ادب دارندگان . ادب دهندگان . (غیاث اللغات ) : اکناف و الطاف ایشان مقصد غرباء و ادباء اطراف شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275).
-
عبسی
لغتنامه دهخدا
عبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) عبیداﷲبن موسی العبسی از محدثان است . از اسماعیل بن ابی خالد و اعمش روایت کند و بخاری و مردم عراق و غرباء از وی روایت کنند. وی به سال 212 یا 213 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب ج 2 ص 114).
-
صدفی
لغتنامه دهخدا
صدفی . [ ص َ دَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی مکنی به ابوسعید متولد سال 281 هَ . ق . بقاهره . وی مورخ و محدث و نسبت اوبه صدف است و آن قبیله ای است از حمیر که به مصر فرود آمدند. صدفی را دو تاریخ است یکی بزرگ در اخبار مصر و رجال آن و ...
-
مشقشق
لغتنامه دهخدا
مشقشق . [ م ُ ش َ ش ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از شَقْشَقة. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). کسی که برابر دیگر بر سکو ودکانی نشیند و آن دو هر یکی بیتی در جواب دیگری خوانند . (یادداشت مؤلف ) (ازاقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و مسقسق هم گفته اندکه در جای خ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) صَدَفی . عبدالرحمن بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی بن موسی بن میسرةبن حفص بن حبان صدفی مصری نبیره ٔ یونس بن عبدالاعلی صاحب امام شافعی . محدّث و مورّخ . وی را در تاریخ مصر دو کتاب است : یکی اکبر و آن مخصوص مصریان است و دیگری اصغ...
-
اصطخری
لغتنامه دهخدا
اصطخری . [ اِطَ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن محمدبن سعیدبن محارب بن عمروبن عامربن الاحول شهاب انصاری اصطخری . از محدثان بود و در بغداد سکونت داشت . احادیث مقلوبی از ثقات مانند ابوخلیفه فضل بن جباب الحمحی (کذا) و زکریابن یحیی ساجی و عبداﷲبن اذران شیرازی و...
-
غبراء
لغتنامه دهخدا
غبراء. [ غ َ ] (ع اِ) این کلمه در المعرب جوالیقی غبیراء نوشته شده ولی بطوری که در حاشیه ٔ همین کتاب آمده است صاحب الجمهره (در ج 1 ص 268) «غبراء و غبیراء» به هر دو شکل آورده است و گوید: «گیاهی است که گوسفندان خورند، اما میوه ٔ این درخت که غبیراء نامید...
-
واسط
لغتنامه دهخدا
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) شهری بزرگ است به عراق و به دو نیمه است و دجله به میان وی همی رود بر وی جسری است و اندر هر دو نیمه منبر است و بنای وی حجاج بن یوسف کرده است و هوای درست دارد و بسیار نعمت ترین شهری است اندر عراق و از وی گلیم و شلواربند و پشمهای رنگ...
-
اربل
لغتنامه دهخدا
اربل . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک موصل . (منتهی الارب ). قلعه ٔ حصین و شهریست بزرگ در فضائی وسیع و دارای خندقی عمیق است و سوری دارد وآن بر تلّی بلند از خاک واقع است و در آن بازارها ومنازل رعایا و مسجد جامع است و شبیه بقلعه ٔ حلب است و بین زابین...
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ک َ] (اِ) مردم باشد، چه کسی مردمی و ناکسی نامردمی را گویند. (برهان ). آدمی . شخص . تن . فرد. (یادداشت مؤلف ). مردم . (از آنندراج ) (انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ). شخص . مرد. نفر. آدمیزاد. (ناظم الاطباء). مطلق آدمی . (آنندراج ) : به چشمت اندر با...