کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غران
/qorrān/
معنی
غرنده؛ درحال غریدن: ◻︎ سپر نفگند شیر غران ز جنگ / نیندیشد از تیغ بُرّان پلنگ (سعدی۱: ۱۲۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
غرشکنان، غرنده
دیکشنری
thundering
-
جستوجوی دقیق
-
غران
واژگان مترادف و متضاد
غرشکنان، غرنده
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غ ُ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان غران را علم مرتجلی می داند و گوید: نام جائی است در تهامة : بغران او وادی القری اضطربت نکباء بین صبا و بین شمال .و کثیر عزة در وصف ابر گوید:ثقیل الرحی واهی الکفاف دنا له ببیض الربا...
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غ ُ / غ ُرْ را ] (نف ، ق ) بانگ و فریادکنان ، و آواز گران و مهیب برآرنده . (آنندراج ). شورکننده و آواز گران و مهیب برآرنده . (غیاث اللغات ). غرنده . صداکننده . (لغت شاهنامه ص 199) : چو تیغت کند کار بر چرکه تنگ درآید به دم لابه غران پلنگ . نو...
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غ ُرْ را ] (ع اِ) غوزه ٔ آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حبابهای آب . الغران ، النفاحات فوق الماء، یقال : اقبل الماء بغرانه . (از اقرب الموارد).
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غ ُرْ را] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغَرّ. || ج ِ غریر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اغر و غریر شود.
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غْرا / غ ِ ](اِخ ) تلفظ ترکی گران .
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [غ َرْ را ] (اِخ ) تثنیه ٔ غر، موضعی است . (منتهی الارب ). نام جایگاهی است در شعر مزاحم عقیلی : اتعرف بالغرین داراً تأبدت من الوحش واستفت علیها العواصف صبا و شمال نیرج یعتفیهمااحایین لمات الجنوب الزفازف . (از معجم البلدان ).رجوع به غَرّ و کتا...
-
غران
فرهنگ فارسی معین
(غُ رّ) 1 - (ص فا.) آواز گران و مهیب برآورنده . 2 - (ق .) در حال غریدن ، فریادکنان .
-
غران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) qorrān غرنده؛ درحال غریدن: ◻︎ سپر نفگند شیر غران ز جنگ / نیندیشد از تیغ بُرّان پلنگ (سعدی۱: ۱۲۲).
-
واژههای مشابه
-
دشت غران
لغتنامه دهخدا
دشت غران . [دَ غ َرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش طبس شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 393 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و پنبه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
قرآن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کتابالله ۲. فرقان ۳. کلامالله، مصحف
-
قرآن
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر محمد (ص ) نازل شد. ؛~ خدا که غلط نشده ! عبارت کنایی دال بر بی اهمیت بودن یا خالی از ایراد نبودن آن چه روی داده یا روی می دهد. نظر به اهمیت و بی غلط بودن قرآن .
-
قران
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به هم نزدیک شدن ، به هم پیوستن . 2 - اجتماع دو سیاره در یک بُرج .