کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غراز
لغتنامه دهخدا
غراز. [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان از زمخشری ).
-
غراز
لغتنامه دهخدا
غراز. [ غ ُ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از گراز فارسی . || (ص ) با شکوه و بلندمرتبه . || شجاع و باجرأت . || متکبر و بداخم . (ناظم الاطباء). در مآخذ دیگر این لغت و معانی آن یافت نشد.
-
غراز
لغتنامه دهخدا
غراز. [غ ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَرْز. غِرار. (اقرب الموارد). کم شیری .
-
واژههای همآوا
-
قراض
لغتنامه دهخدا
قراض . [ ق َ ] (ع اِ) خراج و عشور بر مال . (ناظم الاطباء).
-
قراض
لغتنامه دهخدا
قراض . [ ق ِ ] (ع مص )مقارضة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاداش دادن . (منتهی الارب ). کیفر دادن و آن در کار بد و گفتار بدی است که انسان به رفیق خود بگوید. (از اقرب الموارد). || به شرکت تجارت کردن از مال غیری . (منتهی الارب ). مضاربه . (منتهی الار...
-
قراظ
لغتنامه دهخدا
قراظ. [ ق َرْ را ] (اِخ ) نسبت به سعدبن عاید قرظ مؤذن میباشد. (سمعانی ).
-
قراظ
لغتنامه دهخدا
قراظ. [ ق َرْ را ] (ع ص ) فروشنده ٔ برگ درخت سلم . (منتهی الأرب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قارظ شود.
-
قرعز
لغتنامه دهخدا
قرعز. [ ق ِ ع ِ ] (اِخ ) نام مردی است ترک ، و او راست مدرسه ای در غزنة. (منتهی الارب ).