کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غراة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غراة
لغتنامه دهخدا
غراة. [ غ َ ] (ع ص ) لاغر.(منتهی الارب ) (آنندراج ). مهزول . (اقرب الموارد). || (اِمص ) برانگیختگی و تحریض به دشمنی . (منتهی الارب ). اسم مصدر از اغراء. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
قراط
لغتنامه دهخدا
قراط. [ ق ِ ] (ع اِ) چراغ یا بینی آن . (منتهی الأرب ) (آنندراج ). چراغ یا شعله ٔ آن . (از اقرب الموارد). || شعله ٔ آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه از کناره ٔ فتیله که سوخته باشد. || آتش . (از اقرب الموارد). || فاتحه و مرثیه . (ناظم الاطباء)...
-
قراط
لغتنامه دهخدا
قراط. [ ق ِرْ را ] (ع اِ) قیراط. (اقرب الموارد) (النقود العربیه ص 28). به کسر قاف و تشدید مثل قیراط است . (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ).
-
قرعة
لغتنامه دهخدا
قرعة. [ ق َ رَ ع َ ] (ع اِمص ) بی موشدگی . (منتهی الارب ). کَلی . (بحر الجواهر). || (اِ) جای بی موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سپر. || جراب کوچک ، و گویند وسیعالاسفل که در آن طعام نهند. (اقرب الموارد).
-
قرعة
لغتنامه دهخدا
قرعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی قرع . رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قرعة
لغتنامه دهخدا
قرعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) داغی است که بر وسط بینی شتر کنند. || گزین مال . || آنچه به فال زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پشک : آسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه ٔ فال به نام من دیوانه زدند.حافظ.
-
قراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qerāt ۱. چراغ.۲. شعلۀ چراغ.
-
قَرَأْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
خواندي (معناي اصلي آن جمع کردن است ، اما نه هر جمعي ، بلکه جمعي که دگرگونگي و تفرقه به دنبال داشته باشد و به همين دليل جمع کردن حروف ، و سپس بيرون ريختن آن براي خواندن را هم قرائت ناميدهاند )
-
جستوجو در متن
-
اخی یو
لغتنامه دهخدا
اخی یو. [ ] (اِخ ) (برادروار) پسر ابی ناداب که از خانه ٔ پدر در پیش صندوق خداوند افتاده باورشلیم رفت و بدین طریق از غضب برادر خود غرّاه نجات یافت . (کتاب دوم سموئیل 6:3 و اول تواریخ ایام 13:7) (قاموس کتاب مقدس ).
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ َ ] (ع اِ) گاوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ج ، اَغراء. (اقرب الموارد). || هر نوزاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اغراء. (اقرب الموارد). || (ص ) لاغر. ج ، اغراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غراة. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِمص ) خ...
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...