کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غرابی
/qorābiy[y]/
معنی
۱. نوعی خرما.
۲. نوعی نان شیرینی؛ غرابیّة.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرابی
لغتنامه دهخدا
غرابی . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباداللهی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، و در 5000 گزی جنوب باختری هندیجان و در 1000 گزی خاوری راه اتومبیل رو هندیجان به خلیج فارس واقع است . دشت و گرمسیر و مالاریائی است . سکنه ٔ آن 320 تن و مذهب مردم تشیع است و...
-
غرابی
لغتنامه دهخدا
غرابی . [ غ ُ بی ی ] (اِخ ) موضعی است در راه یمن . (منتهی الارب ). از قلعه های بلاد یمن است . (معجم البلدان ). || ریگزار معروفی است در راه مصر، میان قطیه وصالحه که راهی صعب العبور است . (از معجم البلدان ).
-
غرابی
لغتنامه دهخدا
غرابی . [ غ ُ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به فرقه ٔ غرابیه . (انساب سمعانی ). رجوع به غرابیه شود.
-
غرابی
لغتنامه دهخدا
غرابی . [ غ ُ بی ی ] (ع اِ) نوعی از خرما. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). || نوعی نان شیرینی . غرابیه . غرابیا.
-
غرابی
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - نوعی خرما. 2 - نوعی نان شیرینی .
-
غرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرابیّ] [قدیمی] qorābiy[y] ۱. نوعی خرما.۲. نوعی نان شیرینی؛ غرابیّة.
-
واژههای مشابه
-
غُرابی
لهجه و گویش تهرانی
نان شیرینی از بادام، شکر، سفیده تخم مرغ
-
واژههای همآوا
-
غُرابی
لهجه و گویش تهرانی
نان شیرینی از بادام، شکر، سفیده تخم مرغ
-
جستوجو در متن
-
غرابیه
لغتنامه دهخدا
غرابیه . [ غ ُ ی َ ] (اِ) قسمی شیرینی . نوعی نان قندی است که از آرد بادام کنند. غرابی . غرابیا.
-
انجیر بستی
لغتنامه دهخدا
انجیر بستی . [ اَ رِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی انجیر که در ذخیره ٔ خوارزمشاهی مکرر نام آن چون دارویی در بعض معجونها و غیره برده میشود. منسوب به بُسْت از شهرهای خراسان که در خوبی معروف بوده . (از یادداشت مؤلف ) : غرابی که با تندرستی بودهمه د...
-
غراب الاسود
لغتنامه دهخدا
غراب الاسود. [ غ ُ بُل ْ اَس ْ وَ ] (اِ مرکب ) غراب اسود. غراب الاسودالکبیر، و آن غرابی است کوهستانی ، و به حلال بودن آن وجهی گفته اند. (صبح الاعشی ج 2 ص 82). غراب الاسود که آن را حاتم نیز گویند و آن را شوم دانند. (از اقرب الموارد). قال عنترة... و جع...
-
فای
لغتنامه دهخدا
فای . (اِخ ) دهی از دهستان شاخه وبند (بلوک باوی )بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 62 هزارگزی خاور اهواز و 17 هزارگزی جنوب راه فرعی رامهرمز به اهواز واقع است . دشتی گرمسیر، مالاریایی و دارای 105 تن سکنه است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات...