کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غذوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غذوی
لغتنامه دهخدا
غذوی . [ غ َ ذَ وی ی ] (ع اِ) غدوی (به دال ) است در همه ٔ معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هر آنچه در شکم حوامل باشد یااینکه به گوسفند اختصاص دارد. ابن اعرابی گوید: غذوی ، بهم و هر حیوانی است که تغذیه می شود. و نیز گوید: مردی اعرابی از بلهجیم ب...
-
واژههای همآوا
-
غضوی
لغتنامه دهخدا
غضوی . [ غ َ ض َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به غضاة، بعیر غضوی ، منسوب است به وی . (منتهی الارب ). منسوب به غضا. || ابل غضویة؛ شتری که درخت غضا را بچرد. (از اقرب الموارد).
-
غزوی
لغتنامه دهخدا
غزوی . [ غ َزْ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غزو. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به غزو شود.
-
غزوی
واژهنامه آزاد
غزوی به معنی جنگ و آن دسته از جنگهایی که پیامبر اسلام سردار و فرمانده بودند گفته می شود.لازم به ذکر است غزوی نام یک محل (روستا) در کشور ترکیه و در شمال استانبول نیز می باشد.
-
جستوجو در متن
-
غذاء
لغتنامه دهخدا
غذاء.[ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَذی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بچه های گوسفند و بز. || قسمتهای کوچکی از مال . (اقرب الموارد). رجوع به غذی و غذوی شود.
-
غذی
لغتنامه دهخدا
غذی . [ غ َ ذی ی ] (ع اِ) غدوی (به دال ). غذوی . || بره و بزغاله ٔ نوزاده ، نر یا ماده . سخلة. (از اقرب الموارد). بزغاله . ج ، غِذاء. || بچگان و خردان شتر. (منتهی الارب ). صغار المال . (اقرب الموارد). غَذی ّ المال صغار کالسخال و نحوها فعلی هذا یکون ا...