کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غده ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
adenosquamous carcinoma 2
پوشچنگار سنگفرشی ـ غدهای 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] پوشچنگار نایژهزادی که دارای بخشهای غدهایشکل و سنگفرشی و بزرگیاخته است و انواع مختلف دارد
-
ریشه كن كردن غده سرطانى در منطقه
دیکشنری فارسی به عربی
استئصال الجرثومة السرطانية فى المنطقة
-
غده (زیر بغل و کشالة ران)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beqeša طاری: vâpaxi طامه ای: paqaš طرقی: beqeša کشه ای: xiyârak نطنزی: peqeš
-
جستوجو در متن
-
ganglions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گانگلیون ها، غده عصبی، غده لنفاوی، گره، بر امدگی
-
پاراتیروئید
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] (اِ.) دو زوج غده که در طرفین غدة تیروئید قرار دارند، به طوری که دو تا در بالا و دو تا در پایین قرار گرفته ، عمل این غده ها تنظیم و بررسی متابولیسم بدن است و حذف غده های مزبور موجب مرگ حیوان یا انسان می شود. این غده ها خاصیت ضد سم نیز دار...
-
nodes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گره ها، گره، غده، اشکال، دشواری، ورم، بر امدگی
-
پارانشیم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - بخش فعال اعضای غده ای . 2 - نسج سلولی نرم و اسفنجی که در برگ ها، ساقه های جوان و میوه ها فواصل قسمت های الیافی را پر می کند، بافت اسفنجی .
-
خنازیر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) جِ خنزیر. 1 - خوک ها. 2 - غده های سختی که در زیر گلو و گردن به وجود می آید.
-
lumps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توده ها، توده، غده، کلوخه، تکه، درشت، قلنبه، گره، ادم تنه لش، مقدار زیاد، قطعه، قلنبه کردن، توده کردن، بزرگ شدن
-
غدائد
لغتنامه دهخدا
غدائد. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غُدة، به معانی سلعة، و مابین شحم و سنام ، و پاره ای از مال . در غیر این معانی جمع غدد است . (از اقرب الموارد). || حصه ها. (منتهی الارب ). نصیب ها. (از اقرب الموارد).
-
پستاندار
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِمر.) رده ای از جانوران مهره دار خون گرم اغلب دارای بدن پوشیده از پشم یا مو به ویژه دارای غده های پستانی در ماده ها و معمولاً بچه زا. ج . پستانداران .
-
عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
(عَ کَ) [ ع . ] (اِ.) حشرة کوچکی دارای چهار جفت پای دراز، در زیر شکمش غده هایی است که از آن ها لعابی ترشح می کند و تارهایی در کمال نظم می ت ند و به وسیله آن تارها شکار خود رابه دام می اندازد. ج . عناکب و عنکبوتان .
-
دامغول
لغتنامه دهخدا
دامغول . (اِ) گرهی که در گلو و اعضای مردم افتد و درد نکند. گره های کوچک و بزرگ که بر تن مردم افتد و درد ندارد. دانه ها و گره ها باشد مانند گردکان که از اعضاء و گلوی مردم برمی آید و درد نمیکند و آنرا سلعه میگویند. (برهان ). خوک . سلعه . خوکک . چخج . (...
-
پیاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گیاه علفی از تیره سوسنی ها با برگ های نوک تیز گل های سفید مایل به سبز یا گلی مایل به بنفش که غدة متورم آن خوراکی است ، دارای طعم و بوی تند و مرکب از لایه های نازک تو در توست . ؛ ~ کسی کونه کردن (کن .) پیشرفت کردن ، موفق شدن ، ثابت و مستقر شدن...
-
حوالب
لغتنامه دهخدا
حوالب . [ ح َ ل ِ ] (ع ص ) ج ِ حالب . (منتهی الارب ). چشمه ها. (ناظم الاطباء).- حوالب البئر ؛ منبعهای چاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- حوالب العین ؛ منبعهای چشمه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غده های منبع اشک . (یادداشت مرحوم دهخدا).