کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غدر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غدر کردن
لغتنامه دهخدا
غدر کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب )بی وفائی کردن . فریب دادن . پیمان شکستن . کید و مکر وحیله کردن . ختر. (ترجمان القرآن ذیل ختر) (تاج المصادر بیهقی ). ختور. (تاج المصادر بیهقی ) : چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزوفریادخواه سوی بنی مصطفی شدم . ناصرخس...
-
واژههای مشابه
-
بی غدر
لغتنامه دهخدا
بی غدر. [ غ َ ] (ص مرکب ) (از: بی + غدر) بی مکر. بی حیله . بی نیرنگ . دور از غدر و حیله : صدر دریادل نظام الدین که باشد از قیاس پیش دریای دل بی غدر تو دریا غدیر. سوزنی .رجوع به غدر شود.
-
جستوجو در متن
-
غدران
لغتنامه دهخدا
غدران . [ غ َ دَ ] (ع مص ) بی وفائی کردن : غدره و به غدراً و غدراناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غدر. نقض عهد و خیانت . (از اقرب الموارد). رجوع به غدر شود.
-
مداهاة
لغتنامه دهخدا
مداهاة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی را غافل کردن . || با همدیگر مکر و غدر نمودن . (ناظم الاطباء).
-
چوغولی
لغتنامه دهخدا
چوغولی . [ چ ُ غ ُ ] (حامص ) چغلی . خبرگیری . || شرح اعمال کهتری نزد مهتری بقصد مجازات شدن وی . رجوع به چوغولی کردن شود. || غدر و دغا. (ناظم الاطباء).
-
مدالسة
لغتنامه دهخدا
مدالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) با کسی فریب آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). فریفتن . (منتهی الارب ). خدعه کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). غدر به کار بردن . (از متن اللغة). || ستم کردن . (منتهی الارب ). ظلم کردن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ...
-
سخر
لغتنامه دهخدا
سخر. [ س َ خ َ / س ُ خ َ/ س ُ خ ُ ] (ع مص ) فسوس کردن با کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). فسوس کردن و فسوس داشتن . (دهار). افسوس کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فسوس . (دهار) : تا مر مرا تو غافل و ایمن نیافتی از مکر و غدر خویش گرفتی سخر مرا.ناصرخسرو.
-
خفر
لغتنامه دهخدا
خفر. [ خ َ] (ع مص ) مزد گرفتن بجهت امان دادن و پناه دادن بر اثر آن مزد. || شکستن پیمان و غدر کردن باکسی . خُفور. خَفور، منه : خفر به خفوراً (بفتح و ضم خاء). || وفا کردن بعهد خود، منه : خفر بعهده خفراً. || نگاهبان و بدرقه شدن و نگاهداری کردن . (منتهی ...
-
مکر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ ۲. فریفتن، خدعه کردن
-
مزوری
لغتنامه دهخدا
مزوری . [ م ُ زَوْ وِ ] (حامص ) تزویر و ریا و مکر و فریب و غدر. حالت و چگونگی مزور بودن : دور باش از مزوری که به مکردام قرطاس دارد و انقاس . ناصرخسرو.خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز اومیدهدش مزوری تا رهد از مزوری . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 431).نحسی که د...
-
تزویر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تغابن، تقلب، حیلت، حیله، خدعه، دستان، دوال، دورویی، ریا، ریاکاری، زرق، سالوس، شید، شیلهپیله، ظاهرسازی، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فریبکاری، فسوس، کید، مکر، منافقت، نیرنگ ۲. دروغپردازی کردن، ۳. دورویی کردن، فریبدادن، مکر ورزیدن، گول ز
-
خوس
لغتنامه دهخدا
خوس . [ خ َ ] (ع مص ) غدر کردن . خیانت نمودن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). || بوی گرفتن مردار، منه : خاست الجیفة. || کاسد شدن و بیروح گشتن چیزی ، منه : خاس الشی ٔ. || پیمان شکستن و خلاف کردن ، منه : خاس بالعهد. (م...
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . [ خ َ ] (ع اِ) غم . || خطا. گمراهی . || (مص ) غدر کردن و شکستن عهد. خیسان . || وعده ٔ خلاف کردن . || لازم گرفتن فلان جای را. || بوی گرفتن مردار. منه : خاست الجیفة. || رام کرده شدن . منه : یخاس انفه . || کاسد شدن چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج ال...