کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غدرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غدرة
لغتنامه دهخدا
غدرة. [ غ َ دَ رَ ] (ع اِ) غُدرة. غُدارة. (اقرب الموارد). غِدرة. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ج ،غدرات . || واحد غدر. (اقرب الموارد). غدرةمثل غَدَر است . (منتهی الارب ). رجوع به غَدَر شود.
-
غدرة
لغتنامه دهخدا
غدرة. [ غ َ دَ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غادِر. (اقرب الموارد).
-
غدرة
لغتنامه دهخدا
غدرة. [ غ َ دِ رَ ] (ع ص ) شب تاریک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غَدِرات .
-
غدرة
لغتنامه دهخدا
غدرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه پس گذارند آن را. ج ، غُدرات . (منتهی الارب ). ج ، غُدرات ، غِدرات . (اقرب الموارد). غدرة. غدارة. رجوع به غُدرات و غِدْرات و غُداره و غِدرة شود.
-
واژههای مشابه
-
غدره
لغتنامه دهخدا
غدره . [ غ َ رَ ] (اِ) پیکان تیربزرگ . غداره . قداره . کتاره . کثاله : دره ٔ من شده ست از نعمت چون زنخدان خصم پر غدره .(احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1205).
-
غدره
فرهنگ فارسی معین
(غَ رِ) (اِ.) نک غداره .
-
واژههای همآوا
-
قدرت
فرهنگ نامها
(تلفظ: qodrat) (عربی) توانایی ، توان ، سلطه و نفوذ ؛ (در فلسفه قدیم) توانایی ویژهی موجود زنده که با آن از روی قصد و اراده عملی را انجام میدهد یا ترک میکند .
-
قدرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. توان، زور، قوت، قوه، نیرو ۲. استطاعت، تاب، توانایی، طاقت، وسع ۳. زبردستی، مقاومت، نیرومندی، هنگ، یارا ۴. استیلا، اقتدار، تسلط، سلطه ۵. تاثیر، نفوذ، ۶. انرژی ۷. عظمت، کبریا ≠ ضعف
-
قدرت
فرهنگ واژههای سره
توانایی، توان، نیرو
-
قدرت
فرهنگ فارسی معین
(قُ رَ) [ ع . قدرة ] (مص ل .) توانایی داشتن ، توانستن .
-
قدرت
لغتنامه دهخدا
قدرت . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) (شیخ ...) از شاعران هندوستان است که منشی حاکم بهوپال بوده و آثار قلمی نظمی و نثری دارد. از جمله آنها است : 1 - حکایات قدرت . 2 - دیوان قدرت . وی به سال 1290 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3602) (ریحانة الادب...
-
قدرت
لغتنامه دهخدا
قدرت . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) شاه قدرت اﷲ. از شاعران دهلوی هندوستان است که دیوانی بیست هزار بیتی و منظومه ای موسوم به نتایج الافکار داشته و به سال 1205 هَ . ق .در مرشدآباد هند درگذشته است . این از اشعار اوست :ز فیض نم چشم گریان مابود دامن ابر دامان ماگناه...
-
قدرت
لغتنامه دهخدا
قدرت . [ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرة. توانستن . توانائی داشتن . رجوع به قدرة و قدران شود : میرسد مست و جهانسوز و که دارد قدرت که سر راه به آن شعله ٔ آتش گیرد. کافی سبزواری (از آنندراج ).سرحد خلقت شده بازار اوبکری قدرت شده در کار او.نظامی .