کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غثیثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غثیثة
لغتنامه دهخدا
غثیثة. [ غ َ ثی ث َ ] (ع اِ) ریم خون و جراحت و گوشت مرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). یقال : فیه غثیثة؛ ای فساد و مدة.(منتهی الارب ). بیله . خیم . (مهذب الاسماء). ریم . قیح . || فساد عقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرمابن ...
-
واژههای همآوا
-
قثیثة
لغتنامه دهخدا
قثیثة. [ ق َ ث َ ] (ع اِ) گروه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعت . (ناظم الاطباء). قَثاثَة. (منتهی الارب ).
-
قصیصة
لغتنامه دهخدا
قصیصة. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) یکی قصیص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیص شود. || شتر که از وی اثر رکاب را ببرند. (منتهی الارب ). البعیر یقص به اثر الرکاب . (اقرب الموارد). || قِصّة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر که بر وی طعام و توشه د...
-
جستوجو در متن
-
غثیث
لغتنامه دهخدا
غثیث . [ غ َ ] (ع مص ) غث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) لاغر کم گوشت و گوشت لاغر. || (اِ) زرداب جراحت . (منتهی الارب ). چرک و خون و ریم جراحت و گوشت مرده ٔ آن . غثیثه . (اقرب الموارد). رجوع به غثیثه شود.
-
غذیذة
لغتنامه دهخدا
غذیذة. [ غ َ ذی ذَ ] (ع اِ) ریم و زرداب و خون زخم و گوشت مرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثیثة. (اقرب الموارد).
-
غث
لغتنامه دهخدا
غث . [ غ َث ث ] (ع ص ) لاغر. (غیاث اللغات ). کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم غث ؛ گوشت لاغر. (منتهی الارب ). و تأنیث آن غثة. (اقرب الموارد). مقابل سمین . غث و سمین ؛ لاغر و فربه . || سخن تباه . (منتهی الارب ) (آنندراج ): حدیث غث ؛ سخن تباه ...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...