کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبیراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غبیراء
لغتنامه دهخدا
غبیراء. [ غ ُ ب َ ] (ع اِ) رجوع به غبیرا شود.
-
جستوجو در متن
-
غبراء
لغتنامه دهخدا
غبراء. [ غ َ ] (ع اِ) این کلمه در المعرب جوالیقی غبیراء نوشته شده ولی بطوری که در حاشیه ٔ همین کتاب آمده است صاحب الجمهره (در ج 1 ص 268) «غبراء و غبیراء» به هر دو شکل آورده است و گوید: «گیاهی است که گوسفندان خورند، اما میوه ٔ این درخت که غبیراء نامید...
-
کثاء
لغتنامه دهخدا
کثاء. [ ک َ ](ع اِ) گیاه ایهقان . ج ، کثی [ ک ُ ثا ] . (متن اللغة)(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کَثاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به کثاة شود. یا گیاهی است مانند غبیراء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
پستانک
لغتنامه دهخدا
پستانک . [ پ ِ ن َ ] (اِ مصغر) ظرفی از بلور یا غیر آن شبیه به پستان که مادران بی شیر، شیر حیوان یازنی دیگر در آن کرده بدهان طفل نهند. || پستنک . جیلان . سنجد گرگانی . سنجد. غبیراء. غبیده بادام . || پستانک تفنگ ؛ آهنی سوراخ دار که برروی انتهای سفلای ت...
-
تیس
لغتنامه دهخدا
تیس . (اِ) گونه ای از غبیرا. غبیراء بری . گونه ای از پستنک که درختچه ای است قلیل الوجود در جنگلهای شمالی ایران در ارتفاعات بسیار مثلاً در کلاردشت و نور و پل زنگوله و کجور، میان ارتفاعات 1700 تا 2600 گزی . و نام تیس را در نور به این گیاه دهند. (از یاد...
-
غبیرا
لغتنامه دهخدا
غبیرا. [ غ ُ ب َ] (ع اِ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان . نام میوه ای که آن را سنجد گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).سنجد. (السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی . (مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک . (دهار نقل از نسخه ٔ خطی ). سنجد گرگانی . جیلان . پستانک...
-
سنجد
لغتنامه دهخدا
سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ سنجدها که نزدیک به تیره ٔ زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه ٔ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است . میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است . درخت س...
-
شراب
لغتنامه دهخدا
شراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ رقیق که نوشیده شود. (غیاث اللغات ). آشامیدنی و خوردنی از مایعات . (منتهی الارب ) : از رز بو...