کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
jowl
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جولیا، کله ماهی، غبغب، گونه، فک، ارواره زیرین پرنده
-
jowls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جولز، کله ماهی، غبغب، گونه، فک، ارواره زیرین پرنده
-
lobate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از دست دادن، دارای نرمه، مرکب از چند قطعه، دارای اویختگی، دارای غبغب یا زائده اویخته
-
غبب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغباب] [قدیمی] qabab ۱. غبغب؛ گوشت زیر زنخ.۲. تکۀ گوشت آویخته زیر گلوی خروس و گاو.
-
چاه ذقن
لغتنامه دهخدا
چاه ذقن . [ هَِ ذَ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاه زنخ و چاه زنخدان و چاه غبغب . (آنندراج ). چاه زنخ و چاه زنخدان . (فرهنگ نظام ). کنایه از گوی خرد که در زنخدان و غبغب خوبان میباشد.(آنندراج ). مجازاً گود کوچکی که در چانه ٔ کسی باشد.(فرهنگ نظام ). ...
-
غباغب
لغتنامه دهخدا
غباغب . [ غ َ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غبغب ، و هوالغبب المتدلی فی رقاب البقر والشاة و للدیک ایضاً. (معجم البلدان ).
-
صفاخیزی
لغتنامه دهخدا
صفاخیزی . [ ص َ ] (حامص مرکب ) صفا برخاستن از. طراوت داشتن : شکرریزی گوشه ٔ لب مفهم صفاخیزی موج غبغب مفهم .ظهوری ترشیزی .
-
نصیب رازی
لغتنامه دهخدا
نصیب رازی .[ ن َ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای قرن یازدهم است ، و به روایت نصرآبادی به هندوستان مهاجرت کرده است او راست :خوش ترنج غبغب او را به چنگ آورده ام بوسه می خواهم دهانش را بتنگ آورده ام .(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 400).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم کرمان است و در شیراز میزیست . از اوست :صوفی بهوای نرگس جادوئی همواره بخاک عجز دارد روئی بهر دل من ترنج غبغب کافی است صفرای مرا میشکند لیموئی .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
تاج عنبر
لغتنامه دهخدا
تاج عنبر. [ ج ِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زلف : تاج عنبر نهاد بر سردوش طوق غبغب کشید تا بن گوش .نظامی .
-
جگی جگی
لغتنامه دهخدا
جگی جگی . [ ج ِ ج ِ ] (اِ) لفظی است که در وقت جزع و فزع در طلب و مبالغه و در اخذ گویند و زنان بهنگام لذت مباشرت بر زبان رانند. (برهان ). و رجوع به آنندراج شود. || غبغب و آن گوشتی نرم زیر زنخدان باشد. (غیاث اللغات از سراج ) (آنندراج ).- جگی جگی گاه ؛...
-
چاه زنخ
لغتنامه دهخدا
چاه زنخ . [ هَِ زَ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاه ذقن . چاه زنخدان . چاه غبغب . (آنندراج ). گودی چانه . (ناظم الاطباء). چاه ذقن و چاه زنخدان . (فرهنگ نظام ). گوی که بر زنخ باشد. گودی در زنخ : در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و ...
-
نعفة
لغتنامه دهخدا
نعفة. [ ن َ ع َ ف َ ] (ع اِ) غده ٔ گوشت تباه شده . (ناظم الاطباء). بند گوشت تباه شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). عقده ٔ فاسدشده در گوشت . (از اقرب الموارد)(از متن اللغة). || پوست پاره ای که سپس پالان آویزند، یا آنچه زاید باشد از پوشش پالان و در ا...
-
چاه زنخدان
لغتنامه دهخدا
چاه زنخدان . [ هَِ زَ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاه ذقن و چاه زنخ و چاه غبغب . (آنندراج ). چاه زنخ . گودی چانه . (ناظم الاطباء). چاه ذقن و چاه زنخ . (فرهنگ نظام ). گو زنخ . گوی که در زنخ بعضی خوبان باشد. فرورفتگی کوچکی که در زنخ بعضی خوبرویان اس...
-
لاله رخسار
لغتنامه دهخدا
لاله رخسار. [ ل َ / ل ِ رُ ] (ص مرکب ) لاله رخ . دارای گونه و روئی چون لاله : می ستان از کف بتان چگل لاله رخسار و یاسمین غبغب .فرخی .جوابش داد سرو لاله رخسارکه دایم باد دولت بر جهاندار.نظامی .