کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غبغب
/qabqab/
معنی
۱. گوشت زیر گلو؛ گوشت زیر چانه.
۲. تکۀ گوشت آویخته زیرگلوی خروس و گاو.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: غبغب انداخت
بن حال: غبغب انداز
دیکشنری
double chin
-
جستوجوی دقیق
-
غبغب
لغتنامه دهخدا
غبغب . [ غ َ غ َ ] (ع اِ) گوشت برجسته که بر زیر زنخ و زیر گلوی مردم فربه پدید آید. گوشت پاره ٔ فروهشته زیر حنک مردم . (منتهی الارب ). آن پوست که آویخته بود زیر گلو. (دهار). گوشت آویخته زیر ذقن و آن مردم پرگوشت را از لوازم خوب صورتی است . (غیاث ). گوش...
-
غبغب
لغتنامه دهخدا
غبغب . [ غ َ غ َ] (اِخ ) نام بتی . || کوهچه ای به منی . (منتهی الارب ). کوهکی است در منی که محل نحر بوده است . گویند معتب بن قیس خانه ای موسوم به غبغب داشته که نزد مردم مانند خانه ٔ کعبه محترم بود و در آن حج می کردند. || جایگاهی است در طایف که در آنج...
-
غبغب
لغتنامه دهخدا
غبغب . [ غ ُ غ ُ ] (ع اِ) بالغبغب ؛ پوشیده . نهان . (دزی ج 2 ص 200).
-
غبغب
فرهنگ فارسی معین
(غَ غَ) [ ع . ] (اِ.) گوشت برجستة زیر چانه . ؛ باد به ~ انداختن قیافه گرفتن ، باد کردن .
-
غبغب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹غبب› (زیستشناسی) qabqab ۱. گوشت زیر گلو؛ گوشت زیر چانه.۲. تکۀ گوشت آویخته زیرگلوی خروس و گاو.
-
واژههای مشابه
-
غبغب خروس
لغتنامه دهخدا
غبغب خروس . [ غ َ غ َ ب ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) طوق زیر گلوی خروس . (منتهی الارب ). گوشتپاره ای که از زیر گلوی خروس آویزان شود. (اقرب الموارد).
-
یاسمین غبغب
لغتنامه دهخدا
یاسمین غبغب . [ س َ غ َ غ َ ] (ص مرکب ) با غبغب لطیف و سفید چون یاسمین : می ستان از کف بتان چگل لاله رخسار و یاسمین غبغب .فرخی .
-
چاه غبغب
لغتنامه دهخدا
چاه غبغب . [ هَِ غ َ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاه ذقن و چاه زنخ و چاه زنخدان . (آنندراج ). کنایه از گوی خرد که در زنخدان و غبغب خوبان می باشد. (آنندراج ). رجوع به چاه ذقن و چاه زنخ و چاه زنخدان شود.
-
سیمین غبغب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] siminqabqab کسی که غبغب سفید مانند نقره دارد.
-
واژههای همآوا
-
قبقب
لغتنامه دهخدا
قبقب . [ ق َ ق َ ] (ع اِ) شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
قبقب
لغتنامه دهخدا
قبقب . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) صدف دریائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمی از صدف دریائی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
double chin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غبغب، غبغب انسان