کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غبرة
لغتنامه دهخدا
غبرة. [ غ َ ب ِ رَ ] (اِخ ) از دیههای عُثر از جانب یمن . (معجم البلدان ). از اعلام است . (منتهی الارب ).
-
غبرة
لغتنامه دهخدا
غبرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) گرد، و منه علیها غبرة. || (اِمص ) تیرگی . (منتهی الارب ). گردناکی . (دهار). تیره رنگی . || (اِ) زمین درختناک . (منتهی الارب ).
-
غبرة
لغتنامه دهخدا
غبرة. [ غ ُب ْ ب َ رَ ](ع اِ) تأنیث غبّر. یکی غبّر. رجوع به غبّر شود.
-
واژههای مشابه
-
غَبَرَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
غبار و کدورت (که در عبارت "وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ " منظور نشانههاي غم و اندوهي است که چون غباري چهره شان را فرا گرفته )
-
واژههای همآوا
-
قبرة
لغتنامه دهخدا
قبرة. [ ق ُب ْ ب َ رَ ] (ع اِ) واحد قُبَّر. یک چکاوک . (منتهی الارب ). ابوالملیح . (فرهنگ نظام ). چکاوک . (نظام ). هدهد. پرنده ٔ تاج بسر دارای رنگ سیاه و سفید از گنجشک بزرگتر که کنار آبها نشسته دم خود را تکان میدهد و در اصفهان سقاچی نامیده میشود. (نظ...
-
غَبَرَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
غبار و کدورت (که در عبارت "وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ " منظور نشانههاي غم و اندوهي است که چون غباري چهره شان را فرا گرفته )
-
جستوجو در متن
-
غبرات
لغتنامه دهخدا
غبرات .[ غ ُب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ غُبّره . رجوع به غبره شود.
-
جؤوة
لغتنامه دهخدا
جؤوة. [ ج ُ ئو وَ ] (ع اِ) جأی . (منتهی الارب ). || زمین درشت که بسیاهی زند. (منتهی الارب ). زمین سطبری است در سیاهی . || رنگی است از رنگ های اسب و شتر و آن سرخی است که بسیاهی زند. (اقرب الموارد). غبرة فی حمرة او کدرة فی صداءة. (قاموس از اقرب الموا...
-
قهبة
لغتنامه دهخدا
قهبة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) سپیدی مایل به تیرگی . و قال الاصمعی غبرة الی سواد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَهبة و قهب شود.
-
گردناکی
لغتنامه دهخدا
گردناکی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) آلودگی به گرد. خاک آلودگی . غبره . (دهار). || به رنگ خاک . خاکی رنگ بودن : مشتری در لونها دلالت دارد بر گردناکی و سپیدی آمیخته به زردی . (التفهیم ).
-
ادم
لغتنامه دهخدا
ادم . [ اُ دُ ] (ع ص ، اِ) آهوان سپید: والادم من الظباء؛ البیض تعلوهن ّ جدَدٌ فیهن غُبرة. (معجم البلدان ). || ج ِ اَدیم . || ج ِ اِدام .
-
حجرالصفر
لغتنامه دهخدا
حجرالصفر. [ ح َ ج َ رُص ْ ص ُ ] (ع اِ مرکب ) صاحب نخبةالدهر گوید: و حجر الصفر سماه ارسطو ایضاً مغناطیس النحاس الاصفر و الاحمر و هو حجر مشوب بصفرة و غبرة و کمودةو اذا قرب منه النحاس التصق به . (نخبةالدهر ص 74).