کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غباز
معنی
(غُ) (اِ.) چوبدستی شبانان و قلندران .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غباز
لغتنامه دهخدا
غباز. [ غ َ ] (اِ) چوب دستی . گواز. جواز. غبازه . (جهانگیری ) : آنکه بر فسق ترا رخصت داده ست و جوازسوی من شاید اگر سرش بکوبی به غباز. ناصرخسرو.در دیوان ناصرخسرو چ تهران «بجواز» آمده و در حاشیه افزوده اند: در بعض نسخ بجای جواز «غماز» آمده که به معنی چ...
-
غباز
لغتنامه دهخدا
غباز. [ غ ُ ] (اِ) گاوآهن (ازثعالبی ) ثعالبی قصه ٔ «گنج گاو» را چنین روایت میکند کشاورزی مزرعه ٔ خود را بوسیله ٔ دو گاو شیار میکرد، ناگاه خیش گاوآهن که به فارسی غباز خوانند، در ظرفی پر از مسکوک زر فروشد. کشاورز به بارگاه پادشاه رفت و واقعه را عرض کرد...
-
غباز
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِ.) چوبدستی شبانان و قلندران .
-
واژههای همآوا
-
قباض
لغتنامه دهخدا
قباض . [ ق َب ْ با ] (ع ص ) به پنجه گیرنده . || بشتاب راننده . (منتهی الارب ). رجوع به قَبّاضَة شود.
-
جستوجو در متن
-
غبار
لغتنامه دهخدا
غبار. [ غ ِ ] (اِ) و غباره را در بعضی لغت نامه ها بمعنی چوبی که بدان گاو رانند، آورده اند ولی صحیح غباز است . رجوع به غباره و غباز شود.
-
گوازه
لغتنامه دهخدا
گوازه . [ گ َ زَ / زِ ] (اِ) به معنی گواز است (جهانگیری ) (برهان )، و آن چوبی باشد که ستوران را بدان رانند. (برهان ). جواز. غباز. غبازه .گواز. و رجوع به گواز و شعوری ج 2 ص 327 شود. || هاون چوبی . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گواز شود. || خانه ٔ زنب...
-
غیازه
لغتنامه دهخدا
غیازه . [ غ َ زَ / زِ] (اِ) سیخ کوچکی آهنین که بر سر چوبی نصب کنند و خر و گاو را بدان برانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ظاهراً مصحف غبازه . رجوع به غبازه ، غباز و گواز شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مهمیز. (ناظم الاطباء).
-
غبازه
لغتنامه دهخدا
غبازه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) چوبدستی قلندران را گویند. (برهان ). چوب گاوران باشد. (صحاح الفرس ). چوبی که گاو و خران رانند. منجیک (ترمذی ) گوید : بر دل چون تاول است و تاول هرگزنرم نگردد مگر بسخت غبازه . (لغت فرس ص 478) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).خصم...
-
غباره
لغتنامه دهخدا
غباره . [ غ ِ رَ ] (اِ) غبار. چوبی باشدکه بدان خر و گاو رانند و چوبدستی را نیز گفته اند وبه این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). و در مؤید بالفتح و بالضم هر دو آمده . (آنندراج ). چوبی که بدان گاو رانند. (انجمن آرای ناصری ). در نسخه ٔ میر...
-
گواز
لغتنامه دهخدا
گواز. [ گ َ / گ ُ ] (اِ)در اوستا گوازه : گو (گاو) + از (راندن ). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران . (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 186 حاشیه ٔ 9). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوبی که بدان گاو و خر زنند، و خرگواز نیز گویندش . (لغت فرس چ اقبال ص 167). چوبد...