کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غباب
لغتنامه دهخدا
غباب . [ غ ُ ] (اِخ ) لقب ثعلبةبن حارث . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
قباب
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.)گنبد و هر بنای گرد. ج . قبة .
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمدبن حرب بن کامل بن ملیح ، از محدثان است که درمصر از ابراهیم بن مرزوق و دیگران حدیث کرده و ابوبکر محمدبن ابراهیم مقری از او روایت دارد. وی مردی ثقه بود و در ربیعالاخر سال 322 وفات یافت . (سمعانی ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق َب ْ با ] (اِخ ) جائی در آذربایجان . (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق َب ْ با ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن محمودبن فورک مکنی به ابوبکر محدثی است از مردم اصفهان . وی از ابوبکر عبداﷲبن محمدبن نعمان و ابوبکربن ابی عاصم روایت کند و ابوبکر محمدبن ادریس جرجرای حافظ و ابوبکر احمدبن محمدبن جرب تمیمی اصفهانی ساکن نیشابور ...
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق َب ْ با ] (اِخ ) عمربن یزید رقی . ابوعلی محمدبن سعید حرانی در تاریخ الرقه از او یاد کرده است . (سمعانی ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق َب ْ با ] (اِخ ) محمدبن محمدبن فورک بن عطأبن عبداﷲبن سمرة مکنی به ابوعبداﷲ، محدثی است از مردم اصفهان . وی از محمدبن عصام و اسحاق بن ابراهیم شاذان و یساربن سمیربن یساربن عثمان روایت کند و ابواسحاق ابراهیم بن محمدبن حمزة حافظ و ابوبکر احمدب...
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق َب ْ با ] (ع اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق ِ ] (اِخ ) جائی است در نجد در راه حاجیان که از بصره به مکه روند. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق ِ ] (اِخ ) دورترین محله ای است در نیشابور بر راه عراق . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است در بعقوبا. (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است در پائین مصر. (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق ِ ] (اِخ ) نام جائی است در سمرقند که دانشمندانی بدان منسوبند. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قباب
لغتنامه دهخدا
قباب . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قُبَّة. (معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) : رأیت من هَضبات ِ الحمی قباب خیام . حافظ (دیوان ص 310).گنبد و هر بنای گرد برآورده و مقصود اینجا هیأت مدور و گنبدگونه ٔ خیمه ها است . (محمد قزوینی ).در قباب حق شدند آن دم همه در کدامی...