کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غب
/qeb[b]/
معنی
۱. بعد از چند روز آمدن.
۲. یک روز آمدن و یک روز نیامدن؛ یکروزدرمیان آمدن.
۳. (اسم) روز در میان؛ یکدرمیان.
۴. (اسم) (پزشکی) نوعی تب که یکروزدرمیان عارض میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غب
لغتنامه دهخدا
غب . [ ] (اِخ ) شهری است دریائی ، بنات معروف به غبیة به این شهر منسوب است .
-
غب
لغتنامه دهخدا
غب . [ غ َب ب ] (ع مص ) روز در میان بر آب آمدن شتران : غبت الابل غباً و غبوباً. || میان روز آمدن بر قوم : غَب َّ فلان ٌ عن القوم . || و یقال فلان لا یغبنا عطأه ؛یعنی هر روز بی فاصله می بخشد. || بدبوی شدن گوشت : غب اللحم . || شب گذاشتن نزدیک کسی : غب...
-
غب
لغتنامه دهخدا
غب . [ غ ِب ب ] (ع اِ) سرانجام . پایان . پایان کار. پایان هر چیزی . (منتهی الارب ). || یک در میان . روز در میان . (از قطر المحیط). روزی آمدن و روزی نه . (دهار). و منه : زر غباً تزدد حباً. (منتهی الارب ). و قال الحسن : الغب فی الزیارة ان تکون فی کل اس...
-
غب
لغتنامه دهخدا
غب . [ غ ُب ب ] (ع ص ، اِ) رونده از دریا چندان که در دشت دوردرآید. || زمین پست . || ایستادنگاه آب . ج ، اغباب . غبوب . (منتهی الارب ). ج ، غبان . (المنجد). || خلیج (در لهجه ٔ یمنی ). (دزی ج 2 ص 199) : الغب ّ موضعٌ یدخل فیه البحر الی البر یتحاماه المر...
-
غب
فرهنگ فارسی معین
(غِ بّ) [ ع . ] 1 - (ص .) یک روز در میان . 2 - (مص ل .) یک روز در میان آمدن تب .
-
غب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غبّ] [قدیمی] qeb[b] ۱. بعد از چند روز آمدن.۲. یک روز آمدن و یک روز نیامدن؛ یکروزدرمیان آمدن.۳. (اسم) روز در میان؛ یکدرمیان.۴. (اسم) (پزشکی) نوعی تب که یکروزدرمیان عارض میشود.
-
واژههای مشابه
-
غب توران
لغتنامه دهخدا
غب توران . [ غ ُب ْ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک خورالدبیل . (منتهی الارب ).
-
غب سرندیب
لغتنامه دهخدا
غب سرندیب . [ ؟ س َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی در ارض بوارج از کنار دریا. رجوع به الجماهر ص 173 و ذیل همان کتاب ص 7 شود.
-
غب العقار
لغتنامه دهخدا
غب العقار. [ غ ِب ْ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) جایی است نزدیک بلاد مهره . (منتهی الارب ).
-
غب القمر
لغتنامه دهخدا
غب القمر. [ غ َب ْ بُل ْ ق َ م َ ] (اِخ ) موضعی است میان ظفار و شحر. (منتهی الارب ).و انما نسب الی القمر لاستدارة شکله و دوران الماء فیه بتعاقب المد و الجزر و الغب موضع یدخل فیه البحر الی البر یتحاماه المراکب . (ص 47 الجماهر بیرونی ).
-
تب غب
لغتنامه دهخدا
تب غب . [ ت َ ب ِ غ ِب ْب ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمی الغب . و آن تب صفراوی است که ماده ٔ آن در خارج عروق مانند فرج اعضاء و معده و کبد، تعفن ایجاد کند. (از بحر الجواهر). حمای غب . تب سه یک . رجوع به غب و تب و حمی و دیگر ترکیبهای آن دو و تب سه یک ش...
-
واژههای همآوا
-
قب
فرهنگ فارسی معین
(قَ بّ) [ ع . ] (اِ.) پارة گریبان پیراهن .
-
قب
لغتنامه دهخدا
قب . [ ق َ ] (ع اِ صوت ) حکایت آوازشمشیر چون بر ضریبه فتد. (منتهی الارب ). حکایت آواز ضرب شمشیر چون بر چیزی برخورد کند. (ناظم الاطباء).