کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غایط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غایط کردن
معنی
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مدفوع کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غایط کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مدفوع کردن .
-
واژههای مشابه
-
غایط بنی یزید
لغتنامه دهخدا
غایط بنی یزید. [ ی ِ ب َ ی َ ] (اِخ ) یک نخل و یک باغی است در یمامه . جایگاهی است ازبرای بنی نمیر و در آنجا نخل است . (معجم البلدان ).
-
بول و غایط
لهجه و گویش تهرانی
نجاسات/مردم دون
-
بول و غایط
فرهنگ گنجواژه
فضولات.
-
جستوجو در متن
-
تغوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqavvot غایط کردن؛ پلیدی کردن؛ پلیدی انداختن؛ قضای حاجت کردن.
-
چامین کردن
لغتنامه دهخدا
چامین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . بول کردن . ادرار کردن . || غایط کردن .
-
چامیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادرار کردن، شاشیدن ۲. ریدن، غایط کردن ۳. سرگینانداختن
-
استنجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استنجاء] 'estenjā ۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن.
-
تغوط
لغتنامه دهخدا
تغوط. [ ت َ غ َوْ وُ ] (ع مص ) حدث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): قضی الحاجةکابدی و احدث ، یقال : تغوط و بال . (اقرب الموارد).
-
تنقیه کردن
لغتنامه دهخدا
تنقیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک و پاکیزه و صاف کردن . (ناظم الاطباء) : سبح ﷲ هست اشتابشان تنقیه ٔ تن می کند ازبهر جان . مولوی .رجوع به تنقیة شود. || مسهل خوردن و اماله کردن . (ناظم الاطباء). حقنه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)....
-
احداث
لغتنامه دهخدا
احداث . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و پیدا کردن . || زنا کردن . || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). آهن بزدودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || نو ایجاد کردن . (منتهی الارب ). نو کردن .(زوزنی ). نو پیدا کردن . (مؤید الفضلاء). || حَدَث کردن . (...
-
میختن
لغتنامه دهخدا
میختن . [ ت َ ] (مص ) شاشیدن که کمیزیدن نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). شاشیدن و بول کردن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). بول کردن . ادرار کردن . شاش کردن . شاشیدن . آب تاختن ، مصدر دیگر آن میزش و میزیدن است . (یادداشت مؤلف ). به معنی بول کردن باشد...
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َ ] (اِ) در تداول عامه و زبان کودکان ، براز. غایط. گه . گوه . اَن . و گه نیز بصورت صفت برای آدم بد یا چیز نامرغوب و بسیار بد به کار رود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).- عن ترکیب ؛ بسیار زشت و بدترکیب . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده )...