کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غایب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قایم شدن/کردن/بودن
لهجه و گویش تهرانی
غایب شدن/کردن ،پنهان و مخفی
-
hide-and-seek
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخفی کردن و جستجو، بازی غایب شدنک یا غایب موشک
-
غیبت کردن
لهجه و گویش تهرانی
غایب شدن،پشت یر کسی حرف زدن
-
absconds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابژه ها، فرار کردن، گریختن، رونشان ندادن، روپنهان کردن، پنهان شدن، غایب شدن، در رفتن
-
absconded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرار کرد، فرار کردن، گریختن، رونشان ندادن، روپنهان کردن، پنهان شدن، غایب شدن، در رفتن
-
absconding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرار از زندان، فرار کردن، گریختن، رونشان ندادن، روپنهان کردن، پنهان شدن، غایب شدن، در رفتن
-
حفظ الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفظالغَیب] [قدیمی] hefzolqeyb پاس خاطر شخص غایب داشتن؛ در غیاب کسی از او به نیکی یاد کردن.
-
حضور داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حاضربودن، حضور یافتن، آمدن ≠ غایب بودن ۲. شرکت کردن
-
مجسم کردن
لغتنامه دهخدا
مجسم کردن . [ م ُ ج َس ْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جسمیت دادن . به صورت جسم درآوردن . || مصور کردن . صورت دادن در ذهن به امری خیالی یا غایب و دور.
-
حاضرغایب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hāzerqāyeb خواندن اسامی شاگردان، کارگران، یا سربازان برای تعیین کردن افراد غایب.〈حاضرغایب کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = حاضرغایب
-
کشوفتن
لغتنامه دهخدا
کشوفتن . [ ک ُت َ ] (مص ) کشفتن . گشودن . گشادن . || شکافتن . چاک دادن . کشفتن . || ترکیدن . بازشدن . کفتن . || پراگنده کردن . افشاندن . || گداختن . || حل کردن . || پژمردن . || افشردن . || خشک کردن . || غایب شدن . ناپدید شدن . || نابود شدن . || ناپدی...
-
حاضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: حُضّار] hāzer ۱. [مقابلِ غایب] کسی که در جایی حضور دارد.۲. آماده؛ مهیا.۳. موجود.۴. [قدیمی] شهرنشین.〈 حاضر شدن: (مصدر لازم)۱. آماده شدن.۲. حضور یافتن.〈 حاضرِ غایب: (تصوف) حالتی که شخص در مجلس و میان جمع نشسته اما هوش و حواس...
-
تخنس
لغتنامه دهخدا
تخنس . [ ت َ خ َن ْ ن ُ ] (ع مص ) غایب کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تخنس بفلان ؛ تغیب به . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
غروب شدن
لغتنامه دهخدا
غروب شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غایب شدن . فروشدن . غروب کردن آفتاب و جز آن . عَرَج ؛ غروب شدن آفتاب . غمس ؛ غروب شدن نجم . (منتهی الارب ). رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 255 و رجوع به غروب کردن شود.
-
تغییب
لغتنامه دهخدا
تغییب . [ ت َغ ْ ] (ع مص ) غایب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نهان گردانیدن و ناپدید کردن ،یقال : غیبه ُ غیابه ُ؛ ای دفن فی قبره . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).