کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غاژ
معنی
(اِ.) زاغچه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاژ
لغتنامه دهخدا
غاژ. (اِ) خار. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). هر نوع خار (شوک ) اعم از خار گل و خار درخت . (برهان ). || مردم دهان فراخ . (برهان ) (اوبهی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) : شمر جرعه ای دان به نزدیک یم جهان لقمه ای دان بنزدیک غاژ. شمس فخری .|| کلاغ مانندی ...
-
غاژ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) زاغچه .
-
واژههای مشابه
-
غاژ کردن
لغتنامه دهخدا
غاژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاز کردن . پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ) (سروری ) (آنندراج ). فلخمیدن . فلخودن . فلخیدن . فرخمیدن . زدن . حلاجی کردن . پاک کردن . رجوع به غاژکرده شود.
-
غاژ کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) نک غاز کردن .
-
غاژ کرده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ص مف .) پنبه یا پشم زده و مهیا برای رشتن .
-
جستوجو در متن
-
خزری
لغتنامه دهخدا
خزری . [ خ َ زَ ] (ع اِ) دستارها از ابریشم غاژ کرده . (از منتهی الارب ).
-
غاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] qāžidan پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن؛ غاژ کردن؛ غاز کردن.
-
اخزری
لغتنامه دهخدا
اخزری . [ اَ زَ ری ی ] (ع اِ) خَزَری . دستارها از ابریشم غاژ کرده .
-
گلدوزی کردن
لغتنامه دهخدا
گلدوزی کردن . [گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوختن گل در روی پارچه . کشیدن و دوختن گلها برنگهای مختلف با نخهای غاژ کرده و قیطانی و گلابتونی بر روی پارچه های رنگارنگ و ماهوتی .
-
خاراشتر
لغتنامه دهخدا
خاراشتر. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) جنسی از خار باشد که شتر به رغبت تمام خورد و همان شترخار است . (آنندراج ). رجوع به شتر خار، شتر غاژ و خار شتر شود.
-
غاژکرده
لغتنامه دهخدا
غاژکرده . [ ک َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) پنبه دانه از پنبه بیرون کرده و پشم زده و مهیا برای رشتن . || ابریشم پاک کرده : اخزری ؛ دستارها از ابریشم غاژ کرده . (منتهی الارب ).
-
فرخمیدن
لغتنامه دهخدا
فرخمیدن . [ ف َ خ َ دَ ] (مص ) پنبه دانه از پنبه برآوردن و حلاجی کردن . (برهان ). غاژ کردن . پنبه زدن . (یادداشت به خط مؤلف ). فخمیدن . فلخیدن . رجوع به فخمیدن شود.
-
غاز کردن
لغتنامه دهخدا
غاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاژ کردن . پشم یا پنبه کردن جامه ، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ). دانه از پنبه جدا کردن و پشم مهیای ریسیدن ساختن . رجوع به غاز شود. (آنندراج ) (انجمن...