کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غانیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غانیه
/qāniye/
معنی
زنی که بهواسطۀ زیبایی خود بینیاز از زینت باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غانیه
فرهنگ نامها
(تلفظ: qāniye) (عربی) (مؤنث غانی) ، زنی که به سبب زیبایی خویش بینیاز از زیور باشد ؛ زن جوان پاکدامن در زندگی زناشویی .
-
غانیه
لغتنامه دهخدا
غانیه . (اِخ ) رجوع به گانیه شود.
-
غانیه
لغتنامه دهخدا
غانیه . [ ی َ ] (ع ص ) زنی که بی نیاز باشد بخوبی خود از پیرایه . (منتهی الارب ). زن که بی نیاز باشداز آرایش . (مهذب الاسماء). || زن بی نیاز بشوی خود از سرمایه . (منتهی الارب ). || زن که بشوی خود بسنده کند. (مهذب الاسماء). زن جوان پاکدامن باشوی . (منت...
-
غانیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . غانیة ] (ص .) مؤنث غانی 1 - زنی زیبا که نیاز به آرایش نداشته باشد. 2 - زن پاکدامن شوهردار.
-
غانیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غانیَة، جمع: غانیات و غَوانی] [قدیمی] qāniye زنی که بهواسطۀ زیبایی خود بینیاز از زینت باشد.
-
واژههای مشابه
-
ابن غانیه
لغتنامه دهخدا
ابن غانیه . [ اِ ن ُ نی َ ] (اِخ ) یحیی بن علی بن یوسف مسوفی . مولد او بقرطبه و غانیه مادر وی از خاندان یوسف بن تاشفین است . پدر وی ظاهراً در دربار مرابطین مکانتی داشته است . خود او از دست علی بن یوسف بن تاشفین سلطان مرابطی فرمانروای قسمت غربی اندلس ...
-
جستوجو در متن
-
غانیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غانیَة] [قدیمی] qāniyāt = غانیه
-
غوانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غانیة] [قدیمی] qavāni = غانیه
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن غانیة. علی بن اسحاق بن محمدبن غانیة، مشهور به ابن غانیة. حاکم قسمت شرقی اندلس در قرن ششم هجری . رجوع به علی بن اسحاق بن محمدبن ... شود.
-
غوانی
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (ص .) جِ غانیه .
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدبن علی بن غانیة، آخرین پادشاه از بنی غانیة در میورقة و اطراف آن در جزایر بالیار بود و پس از جنگها و فتوحات چندی به سال 633 هَ . ق . در تلمسان درگذشت و با مرگ او دوره ٔ دولت بنی غانیة سرآمد. (از اعلام زرکلی...
-
غانیات
لغتنامه دهخدا
غانیات . (ع ص ، اِ) ج ِ غانیة. رجوع به غانی-ه ش-ود.
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن یوسف مستوفی . رجوع به ابن غانیة (یحیی ین علی ...) شود.