کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غاو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک غال .
-
هاوار
واژهنامه آزاد
فریاد - صدا زدن - غال کردن
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āqālpaše پشهغال؛ درختی که در آن پشۀ بسیار جمع شود؛ درخت نارون.
-
کنجک
لغتنامه دهخدا
کنجک . [ ک َ ج َ ] (اِ) نام درختی است که آن را پشه غال گویند. (برهان ).درخت پشه . (انجمن آرا) (آنندراج ). درخت پشه غال که از گونه های نارون است . (فرهنگ فارسی معین ). نام درختی است که آن را سارشک دار و درخت پشه نیز خوانند. (جهانگیری ). اسم فارسی شجرة...
-
ناژین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nāžin) نارون ، شجرة البق ، پشه غال ، ← نارون .
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالقدوس . رجوع به ابوالهندی غال ... شود.
-
حسودی
لغتنامه دهخدا
حسودی . [ ح َ ] (حامص ) بدخواهی . رشگنی . حَسَد : کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک خدای خانه ٔ وی جای رحبه دادش غال . عماره .اگرچه حسودی ز هر در بودبرادر هم آخر برادر بود.(یوسف و زلیخا).
-
غالة
لغتنامه دهخدا
غالة. [ غال ْ ل َ ] (ع اِ) مقداری از آب دریا که به ساحل کشیده شود. لغت یمنی است . (قطر المحیط).
-
ناژین
لغتنامه دهخدا
ناژین . (اِ) درخت پشه غال را گویند.(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شجرةالبق .
-
غاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāv ۱. (زیستشناسی) = گاو.۲. سوراخ و جایی در زمین یا کوه که گوسفندان یا جانوران دیگر در آن به سر ببرند؛ غار؛ غال؛ آغل.
-
سارخک دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سارشکدار› (زیستشناسی) [قدیمی] sāraxkdār درخت پشهغال که پشه را به خود جلب میکند و در آن پشۀ بسیار وجود دارد؛ درخت پشه؛ درخت پشهدار؛ نارون.
-
گژدهم
لغتنامه دهخدا
گژدهم . [ گ ُ دَ ] (اِ) درختی است که آنرا به تازی شجرةالبق خوانند. در برهان گژم آورده و پشه غال را پشه دار گفته است . (آنندراج ). رشیدی گژم آورده . رجوع به گژم شود.
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی معین
(پَ ش ِ) (اِمر.) درختی است بزرگ و بر آن کیسه هایی پدید آید که پشه در آن ها جای دارد؛ شجرة البق ، پش غال ، پشه - خار، سارخک دار، سارشک دار، نارون نیز گویند.
-
قال گذاشتن
لغتنامه دهخدا
قال گذاشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از کسی را در برابر عمل انجام شده قرار دادن . او را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود از میانه جستن . رجوع به غال شود.
-
قازح
لغتنامه دهخدا
قازح . [ زِ ] (ع ص ) بلند و برآمده از هر چیزی . گران قیمت : سعر قازح ؛ ای غال . (منتهی الارب ). || نره ٔ سطبر سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).