کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غالی
/qāli/
معنی
۱. گرانقیمت؛ گرانبها.
۲. ازحددرگذرنده؛ غلوکننده.
۳. = غُلات
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غالی
لغتنامه دهخدا
غالی . (اِ) املائی است از قالی ، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند : نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینانپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون . رودکی (از شعوری...
-
غالی
لغتنامه دهخدا
غالی . (ع ص ) نرخ گران . یقال بعته بالغالی ؛ ای بالغلاء. (منتهی الارب ). گران . (مهذب الاسماء). گران قیمت ، مقابل کم بها. (آنندراج )(غیاث ). مقابل رخیص ، ارزان . || گرانبها. نفیس . قیمتی . قازح ، سعر قازح ؛ ای غالی . (منتهی الارب ). || نعت فاعلی از غ...
-
غالی
لغتنامه دهخدا
غالی . (معرب ، اِ) شیر به لغت یونانی . (منتهی الارب ).اسم یونانی لبن است . (تحفه ) (فهرست مخزن الاودیه ).
-
غالی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - غلو کننده . 2 - گران بها.
-
غالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غُلاة] [قدیمی] qāli ۱. گرانقیمت؛ گرانبها.۲. ازحددرگذرنده؛ غلوکننده.۳. = غُلات
-
غالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāli = قالی
-
واژههای مشابه
-
غالي
دیکشنری عربی به فارسی
گران , گزاف , فاخر , پرخرج
-
غالی بیوتی
لغتنامه دهخدا
غالی بیوتی . (اِ مرکب ) راسو. ابن عرس . مُشتیلا .
-
غالی پاشا
لغتنامه دهخدا
غالی پاشا. (اِخ ) پطرس غالی پاشا رئیس مجلس نظار و ناظر امور خارجه ٔ مصر که در (12 صفر 1328 هَ . ق . / فوریه ٔ 1910 م .) بر اثر ترور کشته شده است . رجوع به کتاب التاج جاحظ چ قاهره حاشیه ٔ ص 156 و بطرس شود.
-
تنوین غالی
لغتنامه دهخدا
تنوین غالی . [ ت َن ْ، ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تنوینی است که به آخر قافیه های مقید یعنی قافیه هائی که حرف آخر آنها ساکن است درمی آید، و بدان جهت آنرا غالی گویند که سبب تجاوز قافیه از حد وزن شعر خواهد شد. برخی آن را با ترنم یکی دانند و برخی چنین...
-
واژههای همآوا
-
قالی
واژگان مترادف و متضاد
فرش، گبه، گلیم، مفرش
-
قالی
فرهنگ واژههای سره
فرش
-
قالی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فرش بزرگ .