کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غالیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشک ۲. غالی، گران ≠ ارزان، رخیص
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) قطب الدین . رجوع به احمدبن حسن غالی ... شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن غالی ازهری . رجوع به حسن جداوی شود.
-
گزاف
دیکشنری فارسی به عربی
باهظ , حاد , غالي , متحذلق , مستوي عالي , مفرط , هائل
-
غلوکننده
لغتنامه دهخدا
غلوکننده . [ غ ُ ل ُوو ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) از حد گذرنده . غالی . رجوع به غُلُوّ شود.
-
صدوف
لغتنامه دهخدا
صدوف . [ ص َ ] (اِخ ) از زنان غالی و از نساک است . (البیان والتبیین چ مطبعه ٔ رحمانیه ٔ قاهره ج 1 ص 283).
-
وازع
لغتنامه دهخدا
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد احمدبن یحیی بن وازع بن غالی بن کثیرالبلخی محدث است . (از لباب الانساب ).
-
بباوی
لغتنامه دهخدا
بباوی . [ ] (اِخ ) غالی الدویری . او راست : السلطنة و الحریه و فلسفة الحیاة(ترجمه ای از کتاب تولستوی ). (از معجم المطبوعات ).
-
غلاة
لغتنامه دهخدا
غلاة. [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غالی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غالی شود : و بیان این مسئله ... که رد است بر ملاحده و بواطنه و دهریه و غلاة و غیر ایشان ... خواجه ... رشید رازی ... در کتاب فصول بیان کرده است . (کتاب النقض ص 472).
-
غلی
لغتنامه دهخدا
غلی . [ غ َ لی ی ] (ع ص ، اِ) نرخ گران . منه : بعته بالغلی ؛ ای بالغلاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غالی . (اقرب الموارد).
-
غلات
لغتنامه دهخدا
غلات . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غالی ، از حد درگذشتگان . || کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد درگذشته باشند. رجوع به غلاة شود.
-
غلات
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . غلاة ] (ص .) جِ غالی . 1 - از حد درگذشتگان . 2 - کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد درگذرند: «علی اللهیه از غلاتند.»
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری .[ ص َرْ را ری ی ] (اِخ ) ابوالقاسم بکربن فضل بن موسی غالی صراری . ازمقدام بن داود روایت دارد. (سمعانی ).
-
غالین
لغتنامه دهخدا
غالین . (اِ) املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست : جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند. (تاریخ شاهی ص 7). و رجوع به غالی و قالی و قالین شود.
-
غلو کردن
لغتنامه دهخدا
غلو کردن . [ غ ُ ل ُوو ک َ دَ ] (مص مرکب ) از حد گذشتن . غالی بودن . غلو داشتن . رجوع به غُلُوّ شود : با هرکه دوستی کنی از دل مکن غلوبا هرکه دشمنی کنی از جان مبر خطر.خاقانی .