کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالب ظن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غالب آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) چیره شدن .
-
غالب کردن
فرهنگ فارسی معین
(لِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - پیروز کردن ، غلبه دادن . 2 - (عا.) کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن .
-
باد غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← باد بیشوز
-
غالب امدن
دیکشنری فارسی به عربی
انتصار
-
غالب اوقات
دیکشنری فارسی به عربی
في اغلب الاحيان
-
قوت غالب
لهجه و گویش تهرانی
غذایی که بیشتر میخورند
-
سمت باد غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← باد بیشوز
-
غالب امدن بر
دیکشنری فارسی به عربی
اقنع
-
غالب آمد بر
دیکشنری فارسی به عربی
استظهر علي
-
prevailing wind direction
سمت باد بیشوز، سمت باد غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← باد بیشوز
-
جستوجو در متن
-
رویز
لغتنامه دهخدا
رویز. [ رَ ] (اِ) ظن . گمان . وهم . (ناظم الاطباء).- رویز غالب ؛ ظن غالب . (ناظم الاطباء).
-
ظن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ظنّ] zan[n] گمان؛ حدس.〈 ظن بردن: (مصدر لازم) گمان بردن؛ گمان کردن؛ پنداشتن.〈 ظنِ غالب: گمان قریببهیقین.
-
ظن
لغتنامه دهخدا
ظن . [ ظَن ن ] (ع مص ، اِمص ) پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقاد غیرجازم . (منتهی الارب ). حدس . || گمان بردن . || به درستی دانستن . دانستن . اعتقاد محکم . قوله تعالی : ظن داود (قرآن 24/38)؛ أی علم و ایقن . و لغت از اضداد است . ...
-
النی
لغتنامه دهخدا
النی . [ اَ ] (اِ) چوب بازوی در باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). چوب بازوی دروازه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). و ظن غالب این است که ترکی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
وشکنه
لغتنامه دهخدا
وشکنه . [ وَ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) آلت تناسل ، و کاف آن را مفتوح و بعضی بی واو دانسته اند. ظن غالب آن است که مضموم و کاف عربی باشد زیرا که آلت کردن است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). وشگنه . (برهان ). رجوع به وشگنه و شنگه شود.