کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالب آمد بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غالب گردانیدن
لغتنامه دهخدا
غالب گردانیدن . [ل ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار. (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). آشکار کردن . ادالة. (منتهی الارب ).
-
غالب گردیدن
لغتنامه دهخدا
غالب گردیدن . [ ل ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . مسلط گشتن . سیطرة.
-
غالب گشتن
لغتنامه دهخدا
غالب گشتن . [ ل ِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) چیره شدن . غالب گردیدن . اعتلاء.
-
غالب لیثی
لغتنامه دهخدا
غالب لیثی . [ ل ِ ب ِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به غالب بن عبداﷲ وتاریخ گزیده ص 149 و امتاع الاسماع ج 1 ص 357 شود.
-
top height
ارتفاع غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ارتفاع متوسط صد اصله از قطورترین درختان در هکتار
-
tidal flow, tidal traffic
جریان غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] جریان نامتعادل حرکت در خیابانهای منتهی به مرکز شهر، در ساعات اوج
-
dominating series
سری غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] سریای که هر جملۀ آن ناکمتر از جملۀ متناظر در سری مفروض دیگری است
-
dominant party
حزب غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] در نظام مجلسی، حزبی که در طی سالیان متمادی بهتنهایی یا در قالب ائتلاف، مسئولیت ادارۀ دولت را در دست داشته است
-
dominant design
طرح غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت فنّاوری] طرحی از یک محصول که بازار آن را پذیرفته است و عمدۀ رقبا مجبورند آن را نمونۀ معیار آن محصول در نظر بگیرند
-
غالب آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) چیره شدن .
-
غالب کردن
فرهنگ فارسی معین
(لِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - پیروز کردن ، غلبه دادن . 2 - (عا.) کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن .
-
غالب الظن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غالبالظنّ] [قدیمی] qālebozzan دارای ظن و گمان غالب؛ مطمئن: ◻︎ به حسن قامتت سروی در آفاق / نپندارم که باشد غالبالظن (سعدی۲: ۵۲۷).
-
باد غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← باد بیشوز
-
غالب امدن
دیکشنری فارسی به عربی
انتصار
-
غالب اوقات
دیکشنری فارسی به عربی
في اغلب الاحيان