کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غالبا
/qāleban/
معنی
۱. اغلب اوقات.
۲. بیشتر؛ اکثراً: کتابهایش غالباً به زبان آلمانی نوشته شده.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
بی شتر
دیکشنری
most, preponderantly
-
جستوجوی دقیق
-
غالبا
فرهنگ واژههای سره
بی شتر
-
غالبا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] qāleban ۱. اغلب اوقات.۲. بیشتر؛ اکثراً: کتابهایش غالباً به زبان آلمانی نوشته شده.
-
غالبا
دیکشنری فارسی به عربی
بعض
-
واژههای مشابه
-
غالباً
واژگان مترادف و متضاد
اغلب، اکثراوقات، کراراً
-
غالباً
لغتنامه دهخدا
غالباً. [ ل ِ بَن ْ ] (ع ق ) اکثر اوقات . بیشتر. در غالب . رجوع به غالب شود : من و انکار شراب این چه حکایت باشدغالباً این قدرم عقل و کفایت باشد. حافظ. || باحتمال اغلب . ظاهراً : محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه راغالباً دیوانه میداند من فرزانه را.سلم...
-
غالباً
فرهنگ فارسی معین
(لِ بَ نْ) [ ع . ] (ق .) اغلب ، بیشتر.
-
ایجاد کردن (غالبا بامصدر)
دیکشنری فارسی به عربی
سبب
-
واژههای همآوا
-
غالباً
واژگان مترادف و متضاد
اغلب، اکثراوقات، کراراً
-
غالباً
لغتنامه دهخدا
غالباً. [ ل ِ بَن ْ ] (ع ق ) اکثر اوقات . بیشتر. در غالب . رجوع به غالب شود : من و انکار شراب این چه حکایت باشدغالباً این قدرم عقل و کفایت باشد. حافظ. || باحتمال اغلب . ظاهراً : محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه راغالباً دیوانه میداند من فرزانه را.سلم...
-
غالباً
فرهنگ فارسی معین
(لِ بَ نْ) [ ع . ] (ق .) اغلب ، بیشتر.
-
جستوجو در متن
-
overstately
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالبا
-
nonengrossingly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالبا