کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غافل دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دلِ غافل
لهجه و گویش تهرانی
هنگام اظهار غبن گفته میشود،ناگهان
-
غافل از آنکه
فرهنگ واژههای سره
ناآگاه از آنکه
-
غافل و آگاه
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
غزالی
لغتنامه دهخدا
غزالی . [ غ َ ] (اِخ ) مشهدی . صاحب مجمع الفصحاء آرد: او ازمشاهیر شعرای زمان شاه طهماسب صفوی بوده است . کلیاتش هفتاد هزار بیت است و مثنویات متعدد دارد، از جمله ٔ آنها «رشحات الحیات » و «اسرار المکتوم » و «نقش بدیع» است . مسافرت هندوستان رفته و با شیخ...
-
دل پرداز
لغتنامه دهخدا
دل پرداز. [ دِ پ َ ] (نف مرکب ) که دل بدان سرگرم و متوجه باشد. خالی کننده ٔ دل از غم . تهی کننده ٔ دل از غم . تسلی دهنده ٔ دل : گهی در گوش دلبر راز گفتن گهی غمهای دل پرداز گفتن . نظامی .ازین اندیشه لختی بازمی گفت حکایتهای دل پرداز می گفت . نظامی .من ...
-
زاهل
لغتنامه دهخدا
زاهل . [ هَِ ] (ع ص ) اسم فاعل از زهل بمعنی تباعد. (المنجد). || مجازاً غافل : و او از ترقب و ترصد حساد مکار غافل و از عناد روزگار زاهل . (جهانگشای جوینی ). || زاهل العقل ؛ مجازاً، ابله . آنکه کار از روی عقل نکند. || ثابت دل . مطمئن القلب . (اقرب المو...
-
مرعبة
لغتنامه دهخدا
مرعبة. [ م َ ع َ ب َ ] (ع اِ) جست ناگاه که ازآن بترسند، و آن چنان است که کسی با جهش نزد تو بنشیند و چون تو غافل بوده ای سبب ترس گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیابان و هر جای ترسناک که از آن هراسی در دل افتد. (ناظم الاطباء).
-
کوتاه اندیش
لغتنامه دهخدا
کوتاه اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) کوته اندیش و آنکه از عاقبت کار نیندیشد و غافل . (ناظم الاطباء). کوته اندیش . (فرهنگ فارسی معین ) : هنگام جدال خصم کوتاه اندیش دل بد مکن از شکستن لشکر خویش . ولی دشت بیاضی .و رجوع به کوته اندیش شود.
-
لاهی
لغتنامه دهخدا
لاهی . (ع ص ) غافل شونده . (منتخب اللغات ). لاعب . بازی کننده . بازیگر. (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد. (از کشف المحجوب ). موحد الهی بود نه لاهی . (از کشف المحجوب ).پرهیز کن از لهو از آنکه هرگزسرمایه نکرده ست هیچ لاهی . ناصرخسرو.کی کند جلوه عِز...
-
بازار کردن
لغتنامه دهخدا
بازار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هنگامه چیدن اعم از آنکه بخوبی باشد یا زشتی ، گویند با فلان برخوردی کردیم با ما طرفه بازاری کرد. مرادف بازار زدن . (آنندراج ) : مصر دل را بتو دادیم و عزیزان غافل که بما یوسف حسن تو چه بازاری کرد.خواجه آصفی (از آنندرا...
-
ملولی
لغتنامه دهخدا
ملولی . [ م َ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، ملالت و حزن و اندوه . (ناظم الاطباء). ملول بودن . به ستوه آمدگی . گرفتگی خاطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی بودم ز خدوری چو دل مردم غافل . سنائی (دیوان چ مصفا ص 194).مشتاقی به که ...
-
غافلی
لغتنامه دهخدا
غافلی . [ ف ِ ] (حامص ) غافل بودن . مانند غافلان گذراندن : بعد از این روی در بهی دارم دل ز هر غافلی تهی دارم . نظامی .نبردم بسر عمر درغافلی مگر در هنرمندی و عاقلی . نظامی .بدین غافلی می گذاریم روزکه در ما زنند آتش رخت سوز. نظامی .پیشتر از مرتبه ٔ غاف...
-
تغافل پسند
لغتنامه دهخدا
تغافل پسند. [ ت َ ف ُ پ َ س َ ] (نف مرکب ) تغافل پیشه . تغافل شعار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل شیوه . تغافل دستگاه . (آنندراج ). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است . (آنندراج ) : حیران بی نیازی خوبان کسی مبادچون شد دل از نگاه تغا...
-
مغفل
لغتنامه دهخدا
مغفل . [ م ُ غ َف ْ ف َ ] (ع ص ) نادان و کندذهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه زیرک نباشد. (از اقرب الموارد). گول . غافل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه آن زیرک شریک مغفل کرد و سود نداشت . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 117). مغفل را به سیم حاجت ا...
-
نفس برآوردن
لغتنامه دهخدا
نفس برآوردن . [ ن َ ف َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب )تنفس کردن . دم زدن . نفس فروبرده را بیرون دادن . || زیستن . زندگی کردن . بسر بردن : به غفلت برمیاور یک نفس رامدان غافل ز کار خویش کس را. نظامی .- نفسی با کسی برآوردن ؛ دمی با او بسر بردن : گر درون سوخته ...