کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غافل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
قافل
لغتنامه دهخدا
قافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بازگردنده از سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه دست او خشک شده باشد. (مهذب الاسماء). مرد خشک دست . (منتهی الارب ). || پوست خشک . خشک پوست . (منتهی الارب ).
-
قافل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُفّال و قافِلَة] [قدیمی] qāfel ۱. بازگردنده.۲. بازگردنده از سفر.
-
غَافِلٍ
فرهنگ واژگان قرآن
غافل - غفلت کننده - بي خبر
-
جستوجو در متن
-
بی اطلا ع
دیکشنری فارسی به عربی
غافل
-
غفلتا
دیکشنری فارسی به عربی
غافل
-
ناخود اگاهانه
دیکشنری فارسی به عربی
غافل
-
أَغْفَلْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
غافل کرديم
-
بی توجه
دیکشنری فارسی به عربی
غافل , متواني
-
سراسیمه
دیکشنری فارسی به عربی
غافل , متهور
-
اذهال
لغتنامه دهخدا
اذهال . [ اِ ] (ع مص ) غافل کردن . (مؤید الفضلاء). غافل گردانیدن . فراموشانیدن : اذهله الأمر اذهالاً و اذهله عنه . || غافل شدن . (آنندراج ). فراموش کردن .
-
ساهی
واژگان مترادف و متضاد
خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار
-
متغافل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaqāfel کسی که خود را غافل وانمود سازد.
-
برناس
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص .) غافل ، نادان .
-
heedless
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی احترامی، غافل، بی پروا