کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غافث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غافث
/qāfas/
معنی
= غافت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غافث
لغتنامه دهخدا
غافث . [ف َ / ف ِ ] (ع اِ) تلفظی در غافت . رجوع بغافت شود.
-
غافث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غافِث] (زیستشناسی) [قدیمی] qāfas = غافت
-
جستوجو در متن
-
تریامان
لغتنامه دهخدا
تریامان . [ ت َ ] (اِ) غافث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).نام گلی است . (ناظم الاطباء). و رجوع به غافث شود.
-
تربابان
لغتنامه دهخدا
تربابان . [ ت ُ ] (اِ) یونانی غافث . (الفاظ الادویه ).
-
حشیش الغافث
لغتنامه دهخدا
حشیش الغافث . [ ح َ شُل ْ ف ِ ] (ع اِمرکب ) رجوع به غافث و غافت شود.
-
طرایله
لغتنامه دهخدا
طرایله . [ طَ ی ِ ل َ ] (اِ) غافث . (فهرست مخزن الادویه ).
-
طرهامال
لغتنامه دهخدا
طرهامال . [ طَ ] (معرب ، اِ) غافث است . (فهرست مخزن الادویة). ظاهراً این کلمه مصحف ترهلان یا ترهلا باشد که درزبان بربر آن را بر غافث یا طباق اطلاق کنند. رجوع به مفردات ابن البیطار ذیل طباق و ترجمه ٔ لکلرک شود.
-
اوقطاریون
لغتنامه دهخدا
اوقطاریون . [ اَ ق َ ] (یونانی ، اِ) غافث . (ناظم الاطباء) (برهان ). و آن گلی است که دراز و کبود و لاجوردی باشد و شاخ و برگ و گل آن تمام تلخ است . دأالثعلب را نافع بود. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ).
-
تربامان
لغتنامه دهخدا
تربامان . [ ت ُ ] (اِ) بیونانی نام گلی است لاجوردی و برگهای آن دراز می باشد و گل و شاخ و برگ آن همه تلخ است ، و آن را غافت بر وزن آفت نیز گویند، و بجای بای ابجد یای حطی هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است که بتازی غافث گویند. (ناظم الاطباء)....
-
عصاره
لغتنامه دهخدا
عصاره . [ ع ُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) عصارة. آب افشرده ٔ نباتات است ، اعم از آنکه خشک کنند یا نکنند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به معنی عصیر است اما در آنچه به آتش و آفتاب منعقد کرده باشند استعمال می نمایند. (مخزن الادویة). افشره . (تفلیسی ). افشاره . فشاره...
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طُب ْ با ] (ع اِ) درختی است که در کوههای مکه روید. نوشیدن و ضماد آن نافع است مر زهرها را و جهت خارش و گر و تبهای کهنه و مغص و یرقان و سده های جگر شدیدالاسخان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غافث است و آن گلی باشد لاجوردی و درازشکل و از حوال...
-
عصارة
لغتنامه دهخدا
عصارة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) عصار. (منتهی الارب ). آنچه به فشاردن بیرون آید از آب و روغن و جز آن . (غیاث اللغات ). چیزی که از فشاردن بچکد. (دهار). آنچه خارج شده است از چیز فشرده شده . (از اقرب الموارد). و رجوع به عصاره شود : و عصارة حب الرمان و خاصة الحا...
-
غافت
لغتنامه دهخدا
غافت . [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) گلی است لاجوردرنگ درازشکل و شاخهای باریک دارد بدرازی یک وجب و گل و برگ و شاخ آن همه تلخ است و از کوهستان حوالی شیراز آورند، بوته ٔ آن را حشیش الغافت و شجرة البراغیث و شوکه ٔ منتنه گویند، نیم مثقال آن حیض را برسد. (برهان )....
-
ذئب
لغتنامه دهخدا
ذئب . [ ذِءْب ْ ](ع اِ) گرگ . ذیب . سلق . ابوجعدة. سرحان . سید. اُویس .پچکم . ابوسرحان . کلب البر. ج ، اذؤب ، ذئآب ، ذوبان .جالینوس فی الحادیة عشرةمن مفرداته ، اما کبدالذئب فقد القیت انا منها مرارافی الدواء المتخذ بالغافت النافع للکبد و لکنی لم اجرب...