کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ع اِ) نوعی ماهی در رود نیل که پوزه ٔ بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است . (دزی ج 2 ص 295).
-
قعش
لغتنامه دهخدا
قعش . [ ق َ ] (ع اِ) برنشستنی است شبیه هودج . (منتهی الارب ). مرکبی است از مراکب زنان چون هودج . (اقرب الموارد). ج ، قُعوش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قعش
لغتنامه دهخدا
قعش . [ ق َ ] (ع مص ) گرد آوردن و جمع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خمانیدن سر چوب به سوی خویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قعش رأس الخشبة؛ عطفه الیه . (اقرب الموارد). || شکستن و ویران کردن بنا و جز آن را. هدم بنا و غیر آن . از فتح یفتح ا...
-
قاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qāš = قاچ
-
قاش
واژهنامه آزاد
جایی که گوسفندان را درفصل کوچ عشایر دران نگهداری میکنند
-
جستوجو در متن
-
غشاش
لغتنامه دهخدا
غشاش . [ غ ُش ْ شا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غاش ّ. رجوع به غاش ّ شود.
-
غاوش
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وُ) 1 - خیاری که برای تخم بگذارند تا بزرگ شود. 2 - خوشة انگور رسیده که برای تخم نگه دارند. غاوشو و غاش نیز گویند.
-
مغاشة
لغتنامه دهخدا
مغاشة. [ م ُ غاش ْ ش َ ] (ع مص ) سبقت کردن و شتابی کردن و مبادرت نمودن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
غش
لغتنامه دهخدا
غش . [ غ ُش ش ] (ع ص ) سست وناکس (و) فریبنده و خائن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غُشّون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). به معنی غاش ّ. (اقرب الموارد). رجوع به غاش ّ و غَش ّ شود. || (اِ) خشم و غضب . (دزی ج 2 ص 213).
-
غاشی
لغتنامه دهخدا
غاشی . (ع ص ) بی هوش . (منتهی الارب ) : قل للذی انا فی هواه غاش صاد الفؤاد بصدغه الجماش .ابومنصور ثعالبی (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
مغاش
لغتنامه دهخدا
مغاش . [ م ُ غاش ش ] (ع ص ) آن که شتابی می کند و تعجیل می نماید. (ناظم الاطباء). پیشدستی کننده . (از اقرب الموارد). جاؤا مغاشین للصبح ؛ یعنی آمدند سبقت کنان . (منتهی الارب ).
-
غاوشو
لغتنامه دهخدا
غاوشو. (اِ) آن خیار که برای تخم نگاهدارند. (فرهنگ اسدی ). رجوع به غاوش شود : زرد و درازتر شده از غاوشوی خام [ کذا ]نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه . لبیبی . شنگ . پاشنگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || عاشقی که عشق او به درجه ٔ اعلی رسیده باشد...
-
آغ و داغ
لغتنامه دهخدا
آغ و داغ . [ غ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، آغ و داغ چیزی یا کسی بودن ؛ سخت خواهان و شیفته ٔ او بودن . عاشق غاش کسی یا چیزی بودن . || (اِ مرکب ، از اتباع ) آغ و داغش درآمده بودن ؛ سخت لاغر و نزار شده بودن چنانکه یک یک استخوانهای او بچشم ت...
-
مبهمات
لغتنامه دهخدا
مبهمات . [ م ُ هََ ] (ع ص ، اِ) معضلات سخت . (از ذیل اقرب الموارد). کارهای دشوار. امور پیچیده و مشکل . || (اصطلاح دستور زبان ) کلماتی را گویند که کسی یا چیزی را بطور ابهام و پوشیده نشان دهد. مانند: هر، کس ، اند، فلان ، بهمان . دستورهای متداول فارسی ک...
-
خائن
لغتنامه دهخدا
خائن . [ ءِ ] (ع ص ) (از خون و خیانه ) (منتهی الارب ). دغلباز. خیانت کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || کسی که امانت خود را انجام ندهد. (فرهنگ نظام ). مقابل امین ، غُش . غاش . مِغل . غَلول . غابش . ج ،خائنین و خَوَنة و خانه و خُوّان . (منتهی الارب...