کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاشیه زیر بغل کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاشیه زیر بغل کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه زیر بغل کشیدن . [ ی َ/ ی ِ رِ ب َ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و امتثال نمودن . (آنندراج ). اطاعت و امتثال نمودن و مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43) : حاش ﷲ اگر زنده شود حاتم طی پیش اسب تو کشد غاشیه در زیر بغل .معزی .
-
واژههای مشابه
-
غَاشِيَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
پوشاننده
-
غاشیه بردوش
لغتنامه دهخدا
غاشیه بردوش . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از مطیع و فرمان بردار. (برهان ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 43) : هست اسم علمت نام رسول قرشی که بد از مرکب او غاشیه بردوش سروش .سوزنی .
-
غاشیه دار
لغتنامه دهخدا
غاشیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) خادم و مطیع. (آنندراج ) : مشتری اندر نمازگاه مر او راپیشرو و جبرئیل غاشیه دار است . ناصرخسرو.گل سوار آید بر مرکب یاقوتین لاله در پیشش چون غاشیه دار آید. ناصرخسرو.غاشیه دار است ابر بر کتف آفتاب غالیه سای است باد بر ...
-
غاشیه داری
لغتنامه دهخدا
غاشیه داری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) اطاعت و فرمانبری : وان بدر که نام او منیر است در غاشیه داریش حقیر است . نظامی .چون تک ابلق به تمامی رسیدغاشیه داری به نظامی رسید. نظامی .احمد حنبل که امام جهان بود و سیصد هزار حدیث حفظ داشت به شاگردی او درآمد و...
-
غاشیه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - خادم . 2 - مطیع .
-
غاشیه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ) [ ع . ] (ص فا.) خادم .
-
غاشیه بردوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāšiyebarduš ۱. آنکه غاشیۀ بزرگان را بر دوش حمل کند۲. [مجاز] مطیع؛ فرمانبردار.
-
غاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāšiyedār ۱. خادمی که مٲمور نگهداری زینپوش اسب مخدوم است.۲. [مجاز] خادم مطیع و فرمانبردار که در سفر همراه مخدوم خود باشد.
-
غاشیه کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāšiyeke(a)š ۱. آنکه زینپوش اسب مخدوم را بر دوش بکشد؛ حملکنندۀ غاشیه.۲. [مجاز] خدمتگذار؛ فرمانبردار.
-
مار غاشیه
لهجه و گویش تهرانی
مار جهنم
-
غاشیه ٔ کوکیلی دز
لغتنامه دهخدا
غاشیه ٔ کوکیلی دز. [ ی َ ی ِ دِ ] (اِخ ) نام غاری در گیلان : خورشید چون این خبر مشاهده فرمود عظیم بترسید و با ازواج و اولاد و عبید و مواشی و اموال و ذخایر به بالای دربند براه زاورم بیرون رفت و در غاری که آن را غاشیه ٔ کوکیلی دز می گویند و دوساله آذوق...
-
غاشیه بافان ریش
لغتنامه دهخدا
غاشیه بافان ریش . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مردمان مسخره . (غیاث ). کنایه از مردمان درازریش ، چه گوئیا اینها ریشی دارند که از آن غاشیه توان بافت . (آنندراج ). || یا کنایه از خادم و مزدور ریش از این جهت که اکثر اوقات به آرایش...
-
غاشیه بر دوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) مطیع .