کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاشیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مار غاشیه
لهجه و گویش تهرانی
مار جهنم
-
غاشیه ٔ کوکیلی دز
لغتنامه دهخدا
غاشیه ٔ کوکیلی دز. [ ی َ ی ِ دِ ] (اِخ ) نام غاری در گیلان : خورشید چون این خبر مشاهده فرمود عظیم بترسید و با ازواج و اولاد و عبید و مواشی و اموال و ذخایر به بالای دربند براه زاورم بیرون رفت و در غاری که آن را غاشیه ٔ کوکیلی دز می گویند و دوساله آذوق...
-
غاشیه بر دوش کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه بر دوش کشیدن . [ ی َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت و امتثال نمودن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ) : هر کجا غاشیه ٔ منهی امر تو برندباز بردوش کشد غاشیه ٔ کبک و حمام . انوری .|| مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43).
-
غاشیه زیر بغل کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه زیر بغل کشیدن . [ ی َ/ ی ِ رِ ب َ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و امتثال نمودن . (آنندراج ). اطاعت و امتثال نمودن و مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43) : حاش ﷲ اگر زنده شود حاتم طی پیش اسب تو کشد غاشیه در زیر بغل .معزی .
-
غاشیه بافان ریش
لغتنامه دهخدا
غاشیه بافان ریش . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مردمان مسخره . (غیاث ). کنایه از مردمان درازریش ، چه گوئیا اینها ریشی دارند که از آن غاشیه توان بافت . (آنندراج ). || یا کنایه از خادم و مزدور ریش از این جهت که اکثر اوقات به آرایش...
-
غاشیه بر دوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) مطیع .
-
جستوجو در متن
-
غواشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غاشیه] [قدیمی] qavāši = غاشیه
-
غواش
لغتنامه دهخدا
غواش . [ غ َ شِن ْ ] (ع ص ،اِ) غواشی . ج ِ غاشیة. رجوع به غواشی و غاشیة شود.
-
دفنوک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) غاشیه ، زین پوش .
-
غواشی
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (اِ.) جِ غاشیه .
-
غشا
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرده، جلباب، حجاب، غاشیه، غطا ۲. پوسته، روبند، لفافه
-
پرگسون
لغتنامه دهخدا
پرگسون . [ پ ُ گ ُ ] (اِ) غاشیه . (از فرهنگ شعوری ). این صورت ظاهراً تصحیف برگستوان است .
-
غَوَاشٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پوشاننده ها (غاشية و به معناي ساتر و هر چيز پوشاننده است ، روپوش زين را هم از اين جهت غاشية السرج گويند وعبارت "لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ "يعني عذاب به اهل دوزخ از پايين و بالا احاطه دارد . )
-
رستاخیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آخرت، حشر، عقبا، عقبی، غاشیه، قارعه، قیامت، محشر، معاد، نشور ۲. بعث، بیداری، جنبش، قیام
-
قیامت
واژگان مترادف و متضاد
آخرالزمان، آخرت، حشر، رستاخیز، سرایدیگر، عقبی، غاشیه، قارعه، محشر، معاد ≠ دنیا