کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غازه
/qāze/
معنی
= سرخاب: ◻︎ بیغازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲: ۲۸۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرخاب، گلگونه
۲. آوا، آواز، صدا
۳. گوه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غازه
لغتنامه دهخدا
غازه . [ زَ ] (اِخ ) در مشرق افریقای جنوبی و علی الظاهر تابع موزامبیک از مستعمرات پرتقال است ولی در واقع حکومت مستقلی میباشد که از مجرای رود زامبز تا کشور زولولاند تابع انگلیس امتداد یافته است . این کشور پهناور در برخی از نقاط تا بحر محیط هندی میرسد،...
-
غازه
لغتنامه دهخدا
غازه . [ زَ / زِ ] (اِ) بزک . گلگونه . گلغونه . سرخاب . گلگونه باشد که زنان به رخ نهندتا سرخ نماید. (صحاح الفرس ). حمره ، غمرة؛ پنبه ٔ سرخ که زنان بر روی مالند. (زمخشری ). غنجار. والغونه . سرخی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). گلگونه که زنان بر روی ن...
-
غازه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخاب، گلگونه ۲. آوا، آواز، صدا ۳. گوه
-
غازه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) صدا، آواز.
-
غازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) گلگونه ، سرخاب .
-
غازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāze = سرخاب: ◻︎ بیغازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲: ۲۸۷).
-
غازه
واژهنامه آزاد
نوعی از لوازم آرایشی در قدیم که برای سرخ کردن گونه استفاده می شده است .
-
واژههای مشابه
-
غازه رخ
لغتنامه دهخدا
غازه رخ . [ زَ / زِ رُ ] (ص مرکب ) روی به رنگ غازه : سوزنیم مرد به اندازه ... (شرم مرد)تازه دل و غازه رخ و تازه ...سوزنی .
-
غازه رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] qāzerox ۱. ویژگی کسی که غازه به گونههای خود مالیده باشد.۲. ویژگی آنکه گونههایی به رنگ غازه دارد.
-
غازه و گلگونه
فرهنگ گنجواژه
وسایل آرایش.
-
واژههای همآوا
-
قازح
لغتنامه دهخدا
قازح . [ زِ ] (ع ص ) بلند و برآمده از هر چیزی . گران قیمت : سعر قازح ؛ ای غال . (منتهی الارب ). || نره ٔ سطبر سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قازه
لغتنامه دهخدا
قازه . [ زَ / زِ ] (هندی ، اِ) عنان دراز و بلند جهة کشیدن اسب . (ناظم الاطباء).