کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غازایاقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غازایاقی
/qāz[']ayāqi/
معنی
گیاهی بیابانی، با برگهایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ، گلهایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتیمتر، و تخمهایی ریز و تلخ مزه. بهعنوان سبزیخوردن مصرف میشود؛ پای کلاغ؛ کلاغپا؛ زغارچه؛ آطریلال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غازایاقی
لغتنامه دهخدا
غازایاقی . [ اَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) غازایاغی . نام نباتی است که به پای غاز تشبیه کرده اند و ایاغ ترکی است و به عربی آطریلال گویند و به پارسی پای زاغان خوانند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). اسم ترکی گیاه آطریلال است و در لرستان و کوهستان پای غازان ن...
-
غازایاقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹غازیاقی، غازیاغی› (زیستشناسی) qāz[']ayāqi گیاهی بیابانی، با برگهایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ، گلهایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتیمتر، و تخمهایی ریز و تلخ مزه. بهعنوان سبزیخوردن مصرف میشود؛ پای کلاغ؛ کلاغپا؛ زغارچه؛ آطریلا...
-
واژههای همآوا
-
قازایاغی
لغتنامه دهخدا
قازایاغی . (ترکی ، اِ مرکب ) از سبزیهای خودروی خوراکی است و جزء تیره ٔ بارهنگ ها میباشد. برگهای آن بریدگیهای بسیار و طعم مخصوص دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 251). رجوع به غازایاغی شود.
-
جستوجو در متن
-
اطریلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [بربری] ‹آطریلال› (زیستشناسی) [قدیمی] 'atrilāl = غازایاقی
-
آطریلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [بربری] ‹اطریلال› (زیستشناسی) 'ātrilāl = غازایاقی
-
پاکلاغی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] pākalāqi = غازایاقی
-
زغارچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zaqārče = غازایاقی
-
رجل الغراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] rejlolqorāb = غازایاقی
-
غازیاقی
لغتنامه دهخدا
غازیاقی . (ترکی ،اِ مرکب ) غازاَیاقی . اطریلال . رجوع به اطریلال شود.
-
یملیک
لغتنامه دهخدا
یملیک . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) اِآطریلال . قازایاقی . (یادداشت مؤلف ). غازایاقی . رجل الغرب . پای زاغان . رجوع به قازایاغی و غازایاقی و اآطریلال شود. || اسم ترکی لحیةالتیس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شنگ شتری . لحیةالتیس که در لغت عرب به معنی ریش تکه (...