کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غارت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . غارة ] (اِ.) چپاول کردن ، به تاراج بردن .
-
غارات
لغتنامه دهخدا
غارات . (ع اِ) ج ِ غارة. (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 96).
-
غوار
لغتنامه دهخدا
غوار. [ غ ِ ] (ع مص ) تاراج کردن . (منتهی الارب ). غارت . (از اقرب الموارد). رجوع به غارت و غارة شود. || یکدیگر را غارت کردن . مغاورة. (المصادر زوزنی ). به این معنی مصدر دوم باب مفاعله است .
-
سنجال
لغتنامه دهخدا
سنجال . [ س َ ] (اِخ ) دهی است به ارمینیه و شماخ شاعر در شعر خویش ذکر آن کند و گوید : الایا اصبحانی قبل غارة سنجال و قبل منایا قد حضرن و آجال . (المعرب جوالیقی ص 192).قریه ای است در ارمینیه و گویند در آذربایجان . (معجم البلدان ).
-
غارت
لغتنامه دهخدا
غارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
شاغرة
لغتنامه دهخدا
شاغرة. [ غ ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث شاغر: ارض شاغرة؛ زمین خالی از مانع و نگاهبان . (منتهی الارب ). بلدة شاغرة برجلها؛ ای لم تمنع من غارة احد لخلوها. (اقرب الموارد). || ارض شاغرة؛ زمین فراخ . (منتهی الارب ).
-
اللذون
لغتنامه دهخدا
اللذون . [ اَل ْ ل َ ن َ ] (ع اِ موصول ) اَلَّذون َ. ج ِ الذی نزد بنی هذیل که در حالت رفع آرند و در حالت نصب و جر الذین گویند : نحن اللذون صبحوا الصباحایوم النخیل غارة ملحاحا.رجوع به اقرب الموارد (ذیل الذی ) و سیوطی و ماده ٔ «الذی » شود.
-
شعواء
لغتنامه دهخدا
شعواء. [ ش َع ْ ] (ع ص ، اِ) نام ماده شتر. (از ناظم الاطباء). شترماده است . (منتهی الارب ). || غارة شعواء؛ غارت متفرق و پریشان . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شجرة شعواء؛ درخت پراکنده شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو...
-
مشمعلة
لغتنامه دهخدا
مشمعلة. [م ُ م َ ع ِل ْ ل َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ دراز و شتاب . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن پرحرکت . (از اقرب الموارد). || عزم حاد. (از اقرب الموارد) (محیطالمحیط). || غارة مشمعلة؛ غارت از هر طرف . (منتهی الار...
-
اشمعلال
لغتنامه دهخدا
اشمعلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) مطلع شدن بر چیزی و برآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اشمعلال قوم ؛ از هم جدا شدن و پراکنده گردیدن آنان . (از المنجد). || اشمعلال قوم در طلب ؛ شتافتن در طلب چیزی و متفرق شدن آنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتا...
-
حمدة
لغتنامه دهخدا
حمدة. [ ح َ دَ ] (اِخ ) حمدونة. دختر زیادبن تغبی . وی از قریه ٔ بادی از اعمال وادی آش باشد. حمدة ادیبه ای بزرگوار و شاعره ای صاحب جمال و مال بود باپارسائی و پاکدامنی . جز اینکه دوستی ادب وی را وامیداشت که با اهل آن بیامیزد. این آمیزش با پاکدامنی همرا...
-
مُغِيرَاتِ
فرهنگ واژگان قرآن
سوارانى كه غافلگيرانه به دشمن هجوم مىبرند(کلمه مغيرات جمع مؤنث اسم فاعل از باب افعال اغارة است ، و اغارة و همچنين غارة به معناي سواره هجوم بردن بر دشمن به طور ناگهاني است ، و اين جمله که به ظاهر و مجازا صفت خيل قرار گرفته ، در واقع صفت سوارگان صاحب خ...
-
دعق
لغتنامه دهخدا
دعق . [ دَ ] (ع مص ) سخت سپردن و کوفته کردن راه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن ناف مشک را. (از منتهی الارب ). پراکنده کردن «غارة» را. (از اقرب الموارد). || پاشنه زدن اسب را تا شتاب رود. (از منتهی الارب ). دواندن و به هیجان آ...
-
کاربان
لغتنامه دهخدا
کاربان . (اِخ ) پارسی قیروان است و آن شهری است به مغرب اما در اشعار بمعنی اطراف معموره است و این لفظ در عربی بفتح قاف و ضم راء است معرب کاروان به اماله و نام شهر مغرب نیز بدین مناسبت است که اوایل در آن موضع کاروان فرود می آمده به مرور ایام شهر شده و ...
-
اغارة
لغتنامه دهخدا
اغارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) غارت کردن . و تاخت و تاراج کردن . (آنندراج ). تاخت و تاراج کردن : اغار علی القوم غارة و اغارة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تاخت کردن بر قوم و آنها را با هجوم خود بیرون راندن و بوحشت انداختن . (از اقرب الموارد). || به غور ی...