کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غارم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غارم
مترادف و متضاد
بدهکار، مدیون، وامدار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غارم
واژگان مترادف و متضاد
بدهکار، مدیون، وامدار
-
واژههای همآوا
-
قارم
لغتنامه دهخدا
قارم . [ رِ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
بدهکار، بدهکار
واژگان مترادف و متضاد
غارم، قرضدار، مدیون، مقروض، وامدار ≠ بستانکار، طلبکار
-
مدیون
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدهکار، غارم، قرضدار، وامدار ≠ داین ۲. مرهون ۳. مشغولالذمه
-
وامدار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدهکار، غارم، قرضدار، مدیون، مقروض ۲. بستانکار، رهین، طلبکار، متشکر، مرهون ≠ طلبکار
-
وام زده
لغتنامه دهخدا
وام زده . [ زَ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) غارم . (ترجمان القرآن ). وام زد.
-
بی چرا
لغتنامه دهخدا
بی چرا. [ چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی چون و چرا. غیرقابل اعتراض . مسلم : بسبق خدمت و فرمان پذیری بی چرا و چون ملک را در وزارت چون نبی را یار در غارم .سوزنی .
-
غرام
لغتنامه دهخدا
غرام . [ غ ُر را ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریم ، مثل غرماء، و این نادر است زیرا فعیل بر وزن فُعّال جمع بسته نمی شود. (از ذیل اقرب الموارد). || صاحب اقرب الموارد گوید: رواست که غارم معنی نسبت را برساند و به معنی ذواغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود. ...
-
فرمان پذیری
لغتنامه دهخدا
فرمان پذیری . [ ف َ مام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) فرمان برداری . اطاعت : به سبق خدمت و فرمان پذیری بی چرا و چون ملک را در وزارت چون نبی یار در غارم . سوزنی .به فرمان پذیری رقیبان شاه به جای آوریدند فرمان شاه . نظامی .به هر آرزو کآوری در قیاس به فرمان پذیر...
-
سبق
لغتنامه دهخدا
سبق . [ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56).ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذراسخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین . مسعودسعد.- سبق خدمت ؛ سابقه ٔ خدمت . خدمتگذاری : بسبق...
-
معسر
لغتنامه دهخدا
معسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) درویش . (دهار).درویش تنگدست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست تنگ . آنکه در تنگی است . آنکه در سختی است . مقابل موسر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از سواد شب برون آرد نهاروز کف معسر برویاند یسار. مولوی . || (اص...
-
غار یمگان
لغتنامه دهخدا
غار یمگان . [ رِ ی ُ ] (اِخ ) در مقدمه ٔ دیوان ناصرخسرو در شرح حال وی آمده است : ناصرخسرو همه جا خود را میان کوهها در دره و غار و زندان سنگی و حصار و کوهسار پر از سنگ و خار یمگان که «زندان سلیمان » و زمین تنگ و خشک و دره و جبال و تلال پر از خار و غار...
-
وام دار
لغتنامه دهخدا
وام دار. (نف مرکب ) مدیون . (منتهی الارب ). غریم . (منتهی الارب ) (دهار). غارم . (دهار). مدان . مدین . (منتهی الارب ). کسی که دارای دین و قرض باشد. (ناظم الاطباء). قرض مند. بدهکار. مقروض . قرض دار : هزار بوسه فزون است بر لب تو مراتو وامداری برخیز و و...