کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاثر
لغتنامه دهخدا
غاثر. [ ث ِ ] (اِخ ) ابن ارم بن سام بن نوح علیه السلام ، پدر ثمود است . (منتهی الارب ). در حاشیه ٔ مجمل التواریخ آمده است : ولد ارم بن سام بن نوح عوص - غاثر - حویل . فولد عوص بن ارم غاثر و عاد و عبیل . و ولد غاثربن ارم ، ثمود و جدیس و کانوا قوماً عرب...
-
غاثر
لغتنامه دهخدا
غاثر. [ ث ِ ](ع ص ) در تاج العروس ذیل غثرة آرد: سفلة الناس و رعاعهم ... و قیل الغثرة جمع غاثر مثل کافر و کفرة... وقال القتیبی لم اسمع غاثراً و انما یقال رجل اغثر اذا کان جاهلا. و در مستدرک نیز آرد: و لم یسمع غاثر.
-
واژههای همآوا
-
قاصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضعیف، عاجز، ناتوان ۲. کوتاه، نارسا ≠ قادر
-
قاسر
فرهنگ فارسی معین
(سِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - مانع . 2 - به زور بر کاری وادارنده .
-
قاصر
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِفا.) کوتاهی کننده .
-
قاصر
لغتنامه دهخدا
قاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) قصورکننده . کوتاهی کننده . تقصیرکننده . (ناظم الاطباء). مقصر : هرچند در همه ٔ ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته . (ذیل جامع التواریخ رشیدی به قلم حافظ ابرو). || کوتاه آمده . (فرهنگ نظام ). آنکه کوتاه آمده است در وظیفه و کاری نه بعم...
-
قعسر
لغتنامه دهخدا
قعسر. [ ق َ س َ ] (ع ص ) دیرینه . (منتهی الارب ).قدیم . (اقرب الموارد). || (اِ) آنچه نخستین برآید از خربوزه ریزه . (منتهی الارب ). اول ما یخرج من صغار البطیخ . (اقرب الموارد). || (ص ) شگفت و سخت . (منتهی الارب ). شگرف و سخت . (آنندراج ).
-
قاسر
لغتنامه دهخدا
قاسر. [ ] (اِخ ) ابن عمروبن شراحیل . پس از بلقیس مدت هشتادوپنج سال سلطنت کرد و به واسطه ٔ بخشش فراوانی که داشت به نعیم ملقب گردید. (حبیب السیر چ سنگی تهران جزو 2 از ج 1 ص 93) در حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 264 به جای «قاسر» ناشر آمده است .
-
قاسر
لغتنامه دهخدا
قاسر. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قسر. بزور بر کاری دارنده . (آنندراج ) (غیاث ).
-
قاسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qāser کسی که دیگری را بهزور به کاری وادارد.
-
قاصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qāser ۱. کوتاه؛ نارسا.۲. عاجز.۳. [قدیمی] قصورکننده؛ کوتاهیکننده.
-
جستوجو در متن
-
غثرة
لغتنامه دهخدا
غثرة. [غ َ ث َ رَ ] (ع اِ) مردم فرومایه . فی الحدیث : رَعاع غثرة: هکذا یروی ، و نری اصله غیثرة، حذفت منه الیاء.(منتهی الارب ). و فی حدیث عثمان (رض ) حین دخلوا علیه لیقتلوه ، فقال ان هؤلاء رعاع غثرة؛ ای جهال ... و قیل اصل غثرة غیثرة حُذِفَت منه الیاء...