کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غائلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غائلة
لغتنامه دهخدا
غائلة. [ ءِ ل َ ] (ع اِ) تأنیث غائل . || بدی . (منتهی الارب ). ج ، غوائل . (مهذب الاسماء). فساد.شر. عیب . دشواری . سختی . دشمنانگی . فلان قلیل الغائلة؛ ای قلیل الشر. (دهار). || داهیه . بلا. امری منکر. مهلکة. آفت . || کینه ٔ پوشیده . (منتهی الارب ). ...
-
واژههای مشابه
-
غائله
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشوب، بلوا، شورش، فتنه، نهضت ۲. آفت، بلا، بلایناگهانی ۳. بدی، شر ۴. آسیب، گزند ۵. دشواری، سختی
-
غائله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غائلَة، جمع: غوائل] ‹غایله› qā'ele ۱. شر و فساد.۲. مهلکه؛ آشوب.۳. [قدیمی] سختی و گزند.
-
جستوجو در متن
-
غوایل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غوائل، جمعِ غائلة] [قدیمی] qavāy(')el = غائله
-
غوائل
لغتنامه دهخدا
غوائل . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائِلة. (دهار)(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غائلة شود.
-
بی غایله
لغتنامه دهخدا
بی غایله . [ غا ی ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + غایله )بی مخمصه . بی دردسر. بی غائله . رجوع به بی غائله شود.
-
بیغائله
لغتنامه دهخدا
بیغائله . [ ءِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + غائله ) بی دردسر. بی مخمصه . بیغایله . رجوع به غائله شود.
-
نهضت
واژگان مترادف و متضاد
اغتشاش، انقلاب، جنبش، حرکت، خیزش، شورش، غائله، قیام
-
شر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدی ۲. تباهی، فساد ۳. آشوب، شورش، غائله، فتنه ≠ خیر
-
شورش
واژگان مترادف و متضاد
آشوب، ازدحام، انقلاب، جنبش، شر، طغیان، عصیان، غائله، غایله، فتنه، قیام، کودتا، نهضت، هنگامه
-
غایله
فرهنگ فارسی معین
(یِ لِ) [ ع . غائلة ] (اِ.) 1 - فساد، آشوب . 2 - آسیب ، بلای ناگهانی .
-
فتنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه ۲. جنگ، ستیز ۳. آفت، بلا ۴. تباهی، شر، فساد ۵. آزمودن، آزمون، امتحان ۶. اختلاف، اختلافانگیزی ۷. گمراهسازی
-
توقی جستن
لغتنامه دهخدا
توقی جستن . [ ت َ وَق ْ قی ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری جستن . اجتناب کردن . حذر کردن : و از غائله ٔ فتن به خشوع و خضوع توقی جست . (جهانگشای جوینی ).