کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیدین
لغتنامه دهخدا
عیدین . (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری با 235 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن ارزن و غلات و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
عیدین
لغتنامه دهخدا
عیدین .[ دَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عید در حال نصب و جر. || عید اضحی و عید فطر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
صلاة عیدین
لغتنامه دهخدا
صلاة عیدین . [ ص َ ت ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلاةالعیدین . نماز که درعید فطر و قربان کنند. در ترجمه ٔ نهایه آمده : نماز هر دو عید فریضه است . بشرط وجود امام عادل یا وجود آن کس که امام وی را از بهر پیشنمازی مردم فراداشته بود و لازم آید نماز هر...
-
واژههای همآوا
-
آیدین
فرهنگ نامها
روشنایی
-
آیدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āydin) (ترکی) به معنی روشنایی ، روشن ، آشکار ، روشنفکر ، شفاف ، نورانی ، صاف ، معلوم ، واضح ؛ نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه و نام سلسلهای از امرای ولایت لیدیا .
-
آیدین
لغتنامه دهخدا
آیدین . (اِخ ) نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا. این سلسله را بایزید اول در 792 هَ .ق . برانداخت و مملکت آنان را ضمیمه ٔ ممالک عثمانی کرد.
-
آیدین
لغتنامه دهخدا
آیدین . (اِخ ) نام شهری از ترکیه (لیدی ) بجنوب شرقی ازمیر، دارای 12 هزار تن سکنه و آب معدنی . محصول آن پنبه است .
-
آیدین
واژهنامه آزاد
روشنایی
-
جستوجو در متن
-
عیدان
لغتنامه دهخدا
عیدان . (ع اِ) تثنیه ٔ عید در حال رفع. رجوع به عید و عیدَین شود.
-
صلاةالعیدین
لغتنامه دهخدا
صلاةالعیدین . [ ص َ تُل ْ دَ ] (ع اِ مرکب ) نماز عید فطر و قربان . رجوع به صلاة عیدین شود.
-
صلاةکشیدن
لغتنامه دهخدا
صلاةکشیدن . [ ص َ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گفتن الصلاة به آواز بلند برای دعوت به نماز میت یا نماز عیدین . رجوع به صلاةکش شود.
-
بیرام
لغتنامه دهخدا
بیرام . [ ب َ / بی ] (ترکی ، اِ) بزبان ترکی عید است و در اصطلاح آنان عیدین یعنی عید فطر و عید گوسفندکشان (قربان ، اضحی ). (یادداشت مؤلف ). مأخوذ از ترکی عید و جشن . (ناظم الاطباء). به عید نوروز نیز اطلاق کنند. رجوع به بیرم شود.