کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیبیابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
troubleshooting
عیبیابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] فرایند یافتن و نشان دادن اِشکال یا عیب موجود در سامانههای الکترونیکی
-
واژههای مشابه
-
يَأْبَى
فرهنگ واژگان قرآن
ابا دارد - امتناع مي کند - نمي خواهد
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع اِ) آهو، مقابل فرهنگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقیصه . (اقرب الموارد). بدی . نقص . نقصان . (فرهنگ فارسی معین ) : چو بر شاه عیبست بد خواستن بباید به خوبی دل آراستن . فردوسی .نباشد مراعیب کز قلبگاه برانم شوم ...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع مص ) عیبناک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عیب دار گشتن کالا. (از اقرب الموارد). || عیبناک گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). عیب دار کردن . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دفزک...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عَیبة. رجوع به عیبة شود.
-
عیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهو، صدمه، علت، فساد، منقصت، نقصان، نقص، نقیصه، وصمت ۲. تقصیر، خرده، خطا ۳. بدی، زشتی، شایبه، معرت ۴. رسوایی، عار
-
عیب
فرهنگ واژههای سره
آک، بدی، کمبود
-
fault 1
عیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] عدم قابلیت سامانه یا دستگاه در انجام کار مورد نظر
-
عیب
فرهنگ فارسی معین
(عَ یا ع ) [ ع . ] (اِ.) نقص ، نقیصه . ج . عیوب .
-
عيب
دیکشنری عربی به فارسی
خسارت واردکردن , اسيب زدن , لکه دار کردن , بدنام کردن , افترا زدن , نقص , کاستي , اهو , عيب , ترک کردن , مرتدشدن , معيوب ساختن , درز , رخنه , خدشه , عيب دار کردن , ترک برداشتن , تند باد , اشوب ناگهاني , قصور , نکته ضعف , کمبود , رنگ کردن , الوده شدن ...
-
عیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عیوب] 'eyb نقیصه؛ نقص؛ بدی.
-
عیب
دیکشنری فارسی به عربی
ارتداد , بقعة , خطا , صفراء , ضعف , عيب , نقص
-
عیب
واژهنامه آزاد
آهو. از "آ" (پیشوند نایش) و "هو" (خوب). چه فرماییَم چیست نیروی من / تو دانی هنرها و آهوی من (فردوسی).
-
summation
مجموعیابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] به دست آوردن مجموع