کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیبیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
troubleshooter
عیبیاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] دستگاه یا فردی که عیب یا اِشکال موجود در یک وسیله یا سامانه را جستوجو و شناسایی میکند
-
واژههای مشابه
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (ص ) نابود و هرزه و بی ماحصل . ضایع و بکار نیامدنی . (برهان ). هرزه و بی معنی . (آنندراج ). نابود و هرزه و بی معنی . (جهانگیری ). نابودو ضایع و فانی و بی فایده و بیهوده و هرزه و ناچیز وبی ثمر و بی حاصل و بی سود. (ناظم الاطباء) : دنیا خود جست و ...
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (نف مرخم ) پیداکننده . یابنده . (برهان ). یابنده . (جهانگیری ) (آنندراج ). یابنده و پیداکننده مانند باریاب یعنی کسی که اذن دخول در دربار پادشاهی حاصل کرده و می تواند به حضور برود. و راهیاب پیدا کننده ٔ راه . و کامیاب آنکه آرزوی خود را دریافته ا...
-
یاب
فرهنگ فارسی معین
(ص .) نابود، ضایع ، بیهوده .
-
یاب
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) در ترکیب ، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید: دیریاب ، فلزیاب .
-
یاب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یافتن و یابیدن) yāb ۱. = یافتن۲. یابنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کامیاب، شرفیاب.۳. یافتهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کمیاب، نایاب.
-
یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yāb ۱. ضایع.۲. نابود.۳. بیهوده؛ هرزه؛ یاوه؛ بهکارنیامدنی: ◻︎ جز به مدح او سخن گفتن همه باد است و دم / جز به مهر او هنر جستن همه یاوهست و یاب (سوزنی: لغتنامه: یاب)، ◻︎ دنیا خود جَست و نجُستی تو دین / چیست به دست تو بهجز باد و یاب ...
-
rail detector car, rail flaw detector
ماشین عیبیاب ریل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] واگنی خودکِشَند که به دستگاههای ویژهای برای شناسایی عیوب ریل مجهز است
-
ultrasonic flaw detection
عیبیاب فراصوتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاهی برای بررسی وضعیت همگنی ریل
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع اِ) آهو، مقابل فرهنگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقیصه . (اقرب الموارد). بدی . نقص . نقصان . (فرهنگ فارسی معین ) : چو بر شاه عیبست بد خواستن بباید به خوبی دل آراستن . فردوسی .نباشد مراعیب کز قلبگاه برانم شوم ...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع مص ) عیبناک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عیب دار گشتن کالا. (از اقرب الموارد). || عیبناک گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). عیب دار کردن . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دفزک...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عَیبة. رجوع به عیبة شود.
-
عیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهو، صدمه، علت، فساد، منقصت، نقصان، نقص، نقیصه، وصمت ۲. تقصیر، خرده، خطا ۳. بدی، زشتی، شایبه، معرت ۴. رسوایی، عار
-
عیب
فرهنگ واژههای سره
آک، بدی، کمبود