کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیبناکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیبناکی
لغتنامه دهخدا
عیبناکی . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی عیبناک . معیوبی و بدی . ملامت و مغلوطی . || رسوایی و بدنامی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
منقصت
واژگان مترادف و متضاد
۱. عیب، عیبناکی ۲. کمی، کاستی، نقص، نقصان
-
آهویی
لغتنامه دهخدا
آهویی . (حامص ) رمندگی . (برهان ). || عیبناکی . (برهان ). || (اِخ ) نام شهری کنار جیحون ، و ظاهراً این صورت مصحف آموی باشد.
-
سماجة
لغتنامه دهخدا
سماجة. [ س َ ج َ ] (ع مص ) نازیبا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زشتی و زشت شدن و عیبناکی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سماجت شود.
-
عیب دار
لغتنامه دهخدا
عیب دار. [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب دارنده . معیوب و دارای عیب . (ناظم الاطباء) : که تو هم عیب دار و عیبناکی خدا را شد سزا از عیب پاکی . ناصرخسرو.عیب نمایی مکن آیینه وارتا نشوی از نفسی عیب دار.نظامی .