کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیبجویی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیبجویی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اختيار , فرس
-
جستوجو در متن
-
خرده گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. عیبجویی کردن، نکتهگیری کردن ۲. ایرادگرفتن، انتقاد کردن ۳. خردهبینی گرفتن
-
تعنت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتقاد، خردهگیری، عیبجویی ≠ تمجید ۲. زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، عیبگیری ۳. خرده گرفتن، عیبجویی کردن، عیب گرفتن ۴. سرزنش کردن، سرکوفت زدن ≠ تمجید کردن
-
نقد
دیکشنری عربی به فارسی
پول نقد , وصول کردن , نقدکردن , دريافت کردن , صندوق پول , پول خرد , نقد ادبي , انتقاد , عيبجويي , نقدگري , نکوهش , فن انتقاد , مقاله انتقادي
-
دقة
دیکشنری عربی به فارسی
درستي , صحت , دقت , کوبيدن , زدن , درزدن , بد گويي کردن از , بهم خوردن , مشت , ضربت , صداي تغ تغ , عيبجويي
-
پوستین
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - (ص نسب .) ساخته شده از پوست . 2 - (اِمر.) نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند. ؛در ~ کسی افتادن کنایه از: عیبجویی کردن ، بدگویی کردن . ؛ ~ دریدن کنایه از: الف - افشا کردن راز. ب - عیب جویی کردن .
-
طعن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمزبان، سرزنش، طعنه، عیبجویی، کنایه، گوشه، ملامت ۲. عیب گفتن، سرزنش کردن، کنایه زدن ۳. نیزه زدن ۴. نیزهزنی
-
knocks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضربه می زند، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
-
knock
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
-
فرس
دیکشنری عربی به فارسی
ماديان , بختک , کابوس , عجوزه , جادوگر , ماليخوليا , سودا , تاريکي , دريا , اسب کوچک سواري , اسب پير و وامانده , يابو , فاحشه , عيبجويي کردن , نق زدن , ازار دادن , مرتبا گوشزد کردن , عيبجو , نق نقو
-
غماز شدن
لغتنامه دهخدا
غماز شدن . [ غ َم ْ ما ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . سخن چین شدن . عیبجویی کردن و طعنه زدن . رجوع به غماز شود : مشو غماز کس نزدیک شاهان بترس آخر ز آه بیگناهان . ناصرخسرو.ترا صبا و مرا آب دیده شد غمازوگر نه عاشق و معشوق رازدارانند.حافظ.
-
اختيار
دیکشنری عربی به فارسی
پسند , انتخاب , چيز نخبه , برگزيده , منتخب , چيدن , کندن , کلنگ زدن و(به) , باخلا ل پاک کردن , خلا ل دندان بکاربردن , نوک زدن به , برگزيدن , بازکردن(بقصد دزدي) , ناخنک زدن , عيبجويي کردن , دزديدن , کلنگ , زخمه , مضراب , خلا ل دندان () خلا ل گوش () , ...
-
خرده دانی
لغتنامه دهخدا
خرده دانی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) هوشمندی . فرزانگی . زیرکی . || نکته بینی : پس پیران محترم بیایند و گویند ای ملکزاده اگر بشفاعت و زاری و دانش و خرده دانی ما دفع این حال بود و توانستمی کردن ، بکردیمی . (تذکرةالاولیاء عطار). || عیبجویی . (یاددا...
-
بدخو
لغتنامه دهخدا
بدخو. [ ب َ ] (ص مرکب ) بدخلق . تندخو. بی ادب . شریر. (ناظم الاطباء). دنانس . جأث . دعن . مدعن . (منتهی الارب ). فظ. جنعاظ. شموس . سَی َّءالخلق . برنتی ̍. بشع. (یادداشت مؤلف ). کج خلق . زشت خو : کرا کار با شاه بدخوبودنه آزرم و نه تخت نیکو بود. ابوش...